کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دعا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دعا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: دعاء، جمع: اَدعیَة] do'ā ۱. درخواست.۲. نیایش.۳. درخواست از خداوند.۴. (اسم) کلماتی که در اوقات مختلف در مقام استغاثه از خداوند و طلب آمرزش یا درخواست خیر و برکت و برآورده شدن حاجت بخوانند.〈 دعا کردن: (مصدر لازم)۱. درخواست حا...
-
جستوجو در متن
-
ادعیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ادعیَة، جمعِ دُعاء] 'ad'iye = دعا
-
جن گیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] jengir کسی که کارش دعا نوشتن و دعا دادن به مبتلایان امراض روحی است و مدعی است با جنها رابطه دارد و قادر به تسخیر جن میباشد.
-
باطل السحر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [عامیانه] bātelossehr عزائم، افسون، و هر دعا یا چیزی که با آن سحر را باطل کنند.
-
صباح الخیر
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [عربی: صباحُالخَیر] ‹صباحُکَ بِالخَیرِ، صَباحُکُم بالخَیرِ› [قدیمی] sabāho(a)lxeyr کلمۀ دعا که هنگام صبح به کسی میگویند؛ صبح بهخیر.
-
آمین
فرهنگ فارسی عمید
(شبهجمله) [عربی، مٲخوذ از عبری] 'āmin اجابت کن؛ بپذیر؛ چنین باد. Δ معمولاً بعد از دعا میگویند.
-
ابتهال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'ebtehāl ۱. زاری کردن؛ زاری؛ تضرع.۲. بهزاری دعا کردن.
-
ورد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اوراد] verd ۱. ذکر؛ دعا.۲. جزئی از قرآن که انسان هر روز و هر شب میخواند.
-
درود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: drot] dorud ۱. سلام.۲. ثنا؛ ستایش.۳. نیایش؛ دعا.۴. رحمت.
-
بسنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹بسند› basande کافی؛ تمام؛ بس.〈 بسنده کردن: (مصدر لازم) بس کردن؛ تمام کردن: ◻︎ به آفرین و دعایی مگر بسنده کنیم / به دست بنده چه باشد جز آفرین و دعا (عنصری: ۳).
-
قنوت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] qonut ۱. (فقه) دعایی که در رکعت دوم نماز پس از حمد و سوره، با دستهای رو بهصورت خوانده میشود.۲. [قدیمی] خواندن دعا.
-
مصلی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مصلّیٰ] ‹مصلا› mosallā ۱. جای نماز خواندن؛ جای نماز و دعا؛ نمازگاه.۲. محل مخصوص در خارج شهر که مردم در روزهای مخصوص برای نماز گزاردن به آنجا بروند.
-
تاتلی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] tāteli سفره؛ دستارخوان: ◻︎ چو خوردم تاتلی برداشت از پیش / دعا و شکر نعمت کرد درویش (شیخجنید: لغتنامه: تاتلی).
-
رقیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: رقیَة] [قدیمی] roqye آنچه برای حصول امری یا به جهت حفظ و نگهداری خود به کار میبرند از قبیل افسون، دعا، تعویذ، و مانند آن.