کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دشمن داشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
دشمن پرور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] došmanparvar آنکه برای خود دشمن بهوجود آورد یا دشمن خود را نوازش کند؛ دشمنپرورنده.
-
دشمن رو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹دشمنروی› [قدیمی] došmanru ۱. بهصورت دشمن؛ مانند دشمن.۲. [مجاز] کسی که مردم از دیدن او نفرت داشته باشند.
-
دشمن شکر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی، مجاز] došmanšekar دشمنشکرنده؛ کسی که دشمن خود را درهم شکند و خرد کند.
-
دشمن شکن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) došmanšekan کسی که دشمن را شکست دهد و بر او چیره شود؛ شکنندۀدشمن.
-
دشمن کام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] došmankām کسی که اوضاع و احوالش بر وفق مراد دشمن است؛ مطابق کام و آرزوی دشمن؛ تیرهبخت: ◻︎ محنتزدهای غریب و رنجور / دشمنکامی ز دوستان دور (نظامی۳: ۴۱۵).
-
دشمن کش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] došmankoš آنکه دشمن را بکشد؛ کشندۀ دشمن.
-
غریب دشمن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی، مقابلِ غریبدوست] [قدیمی] qaribdošman آنکه دشمن غریبان باشد؛ دشمن غریب.
-
وطن دشمن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] vatandošman آن که به وطن خود خیانت میکند؛ دشمن وطن.
-
جستوجو در متن
-
مکاشحت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مکاشَحة] [قدیمی] mokāšehat ۱. دشمنی کردن.۲. پنهان داشتن دشمن.
-
مقت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] maqt ۱. کسی را دشمن داشتن؛ از کسی بیزار بودن.۲. دشمنی.
-
پوشیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) pušide ۱. نهفته؛ پنهان: ◻︎ درد دل پوشیده بهتر تا جگر پرخون شود / به که با دشمن نمایی حال زار خویش را (سعدی۲: ۳۱۲).۲. درپرده.۳. دربرشده.〈 پوشیده داشتن: (مصدر متعدی) پنهان داشتن؛ پنهان کردن؛ نهفتن.
-
غنیمت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: غنیمَة، جمع: غنائم] qanimat ۱. آنچه در جنگ بهزور از دشمن گرفته شود.۲. آنچه بیرنج و زحمت بهدست آید.〈 غنیمت داشتن: (مصدر متعدی) [قدیمی، مجاز] = 〈 غنیمت شمردن〈 غنیمت دانستن: (مصدر متعدی) [مجاز] = 〈 غنیمت شمردن: ◻︎ صاح...
-
ماندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: māndan] māndan ۱. توقف کردن در جایی؛ اقامت کردن.۲. باقی بودن بر حالتی.۳. [مجاز] زنده ماندن: ◻︎ از آن بیش دشمن نبیند کسی / و گر چند ماند به گیتی بسی (فردوسی: ۷/۵۹۵).۴. [مجاز] متحیر و متعجب بودن.۵. (مصدر متعدی) [قدیمی] بر جا گذاشتن؛...
-
چپ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) čap ۱. [مقابلِ راست] آنچه در طرف چپ باشد؛ طرف دست چپ.۲. ناراست.۳. واژگون؛ چپه.۴. لوچ؛ احول.۵. کسی که بیشتر با دست چپ کار میکند.〈 چپ افتادن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] با کسی بد شدن و کینۀ او را به دل گرفتن؛ دشمن شدن.〈 چپ بودن: (مصد...