کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دست به دست دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مصافحه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مصافَحَة] mosāfehe ۱. دست دادن به یکدیگر هنگام ملاقات.۲. دست در دست هم گذاشتن؛ دست یکدیگر را فشردن.
-
باز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بازه، یاز› [قدیمی] bāz ۱. واحد اندازهگیری طول برابر با اندازۀ سرانگشتان تا آرنج.۲. واحد اندازهگیری طول برابر با امتداد دو دست درحالیکه دستها بهصورت افقی از هم بازشده؛ ارش؛ ارج: ◻︎ شده به چشم من از شادی زیارت تو / دو سال همچو دو روز و دو م...
-
دادن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: dātan] dādan ۱. [مقابلِ گرفتن] چیزی به دست کسی سپردن.۲. با دست خود چیزی در دست کسی گذاشتن.۳. بخشیدن.۴. سفارش کردن.۵. ثمر کردن درخت.
-
لاو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] lāv = 〈 به لاو دادن〈 به لاو دادن: (مصدر متعدی) [قدیمی] مفت از دست دادن چیزی؛ لو دادن.
-
بازو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹باهو› (زیستشناسی) bāzu قسمت بالای دست انسان از شانه تا آرنج: ◻︎ به بازوان توانا و قوّت سر دست / خطاست پنجهٴ مسکین ناتوان بشکست (سعدی: ۶۶).〈 بازو افراختن: (مصدر لازم) ‹بازو افراشتن› [قدیمی] بلند کردن دست و بازو برای انجام دادن کاری یا گرف...
-
تصافح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tasāfoh مصافحه کردن؛ با هم دست دادن؛ دست یکدیگر را فشردن در موقع ملاقات.
-
مشتمال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹مشتومال› moštmāl مالش دادن بدن با کف دست؛ ماساژ.
-
مالیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: mālitan] mālidan ۱. دست روی چیزی کشیدن.۲. مشتومال دادن.۳. افزودن و آغشتن چیزی به جایی.۴. با دست چیزی را فشار دادن.۵. [قدیمی، مجاز] تنبیه کردن.۶. [قدیمی، مجاز] ملامت و سرزنش کردن.
-
دلک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] dalk مالیدن؛ مالش دادن؛ مالیدن چیزی با دست.
-
مفت بازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) moftbāzi مفت باختن؛ چیزی را بهرایگان از دست دادن.
-
لو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) lo[w] = 〈 لو دادن〈 لو دادن: (مصدر متعدی) [عامیانه] اسرار خود یا دیگری را فاش کردن.〈 لو دادن چیزی: [عامیانه، مجاز] آن را مفت از دست دادن.
-
فقد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] faqd ۱. گم کردن؛ از دست دادن.۲. فقدان؛ نبود.
-
اشاره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: اشارَة] ‹اشارت› 'ešāre ۱. نشان دادن چیزی یا کسی با حرکت چشم یا انگشت.۲. با تکان دادن چشم و ابرو یا دست مطلبی را به کسی فهماندن یا به کاری فرمان دادن.۳. (اسم) سخن مختصر و با ایجاز.
-
باختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) bāxtan ۱. پول خود را در قمار از دست دادن؛ بازیدن.۲. شکست خوردن؛ مغلوب شدن در بازی یا قمار.۳. از دست دادن.۴. (مصدر لازم) [قدیمی] بازی کردن: چوگان باختن.
-
خبرنگاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] xabarnegāri ۱. شغل و عمل خبرنگار.۲. (صفت نسبی، منسوب به خبرنگار) مربوط به خبرنگار: جلیقهٴ خبرنگاری.۳. به دست آوردن و گزارش دادن خبر.