کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دستیگرا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹گرای› [قدیمی] garrā ۱. بنده؛ غلام.۲. حجام.۳. دلاک.
-
آرمان گرا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'ārmānge(a)rā ایدهآلیست.
-
گردون گرا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گردونگرای› [قدیمی] gardunga(e)rā ۱. آنکه آهنگ رسیدن به آسمان کند.۲. [مجاز] خواهان ترقی و اعتلا.
-
چپ گرا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹چپگرای› (سیاسی) [مجاز] čapge(a)rā کسی که با سیاست و روش دولت و اوضاع موجود کشورش مخالف است.
-
غربت گرا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] ‹غربتگرای› qorbatge(a)rā آنکه مایل و راغب به غربت باشد؛ غربتگزین: ◻︎ به یاد حریفان غربت گرای / کز ایشان نبینم یکی را به جای (نظامی۵: ۷۷۵).
-
آب دستی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی، مجاز] 'ābdasti چابکی و تردستی در کار؛ مهارت: ◻︎ چنان در لطف بودش آبدستی / که بر آب از لطافت نقش بستی (نظامی۲: ۱۲۸).
-
گشاده دستی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] gošādedasti جوانمردی؛ سخاوت.
-
چابک دستی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] čābokdasti زبردستی؛ مهارت.
-
چرب دستی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] čarbdasti چیرهدستی؛ چابکی و جلدی؛ مهارت در کار و هنری: ◻︎ چربدستی فلک بین تو که بیخامه و رنگ / کرد اطراف چمن را همه پرنقشونگار (انوری: ۱۸۷).
-
فراخ دستی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی، مجاز] farāxdasti ۱. کَرَم؛ جوانمردی.۲. [مقابلِ تنگدستی] توانگری.
-
پیش دستی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] pišdasti ۱. دست دراز کردن برای انجام دادن کاری.۲. گرفتن چیزی پیش از دیگران.۳. در کاری بر کسی پیشی گرفتن: ◻︎ تو پیروزی ار پیشدستی کنی / سرت پست گردد چو سستی کنی (فردوسی: ۷/۲۱۱).۴. (اسم، صفت نسبی) بشقاب سر سفره؛ بشقاب خالی که در سر ...
-
چیره دستی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] čiredasti زبردستی.
-
تهی دستی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] tohidasti تنگدستی؛ ناداری؛ بیپولی.