کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دستور 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
سفارش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر از سپردن) ‹سپارش› sefāreš دستور برای انجام دادن کاری یا نگهداری چیزی؛ دستور؛ فرمان.
-
دساتیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [جمعِ دَستور، به سیاق عربی] [قدیمی] dasātir =دستور
-
گرامر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: grammaire] gerāmer دستور زبان؛ صرف.
-
منادا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: منادیٰ] (ادبی) monādā در دستور زبان، کسی که خوانده شده است.
-
فرموده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) farmude ۱. گفتهشده.۲. حکم؛ دستور؛ امر.
-
وچر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: vičir] [قدیمی] vačar قضاوت؛ فتوی؛ دستور حاکم شرع.
-
بربست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] barbast ۱. دستور؛ قاعده و قانون.۲. طرز و روش.
-
ارهاق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'arhāq دستور دادن به کسی بیش از طاقت وی؛ تکلیف به کار مشکل؛ تحمیل بیش از طاقت.
-
ابلاغیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (حقوق) 'eblāqiy[y]e دستور یا حکمی که از طرف مقام رسمی صادر میشود.
-
لازم الاضافه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] lāzemol'ezāfe در دستور زبان، کلمهای که باید بهصورت اضافه استعمال شود، مانند برایِ، از بهرِ.
-
مضاف الیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (ادبی) mozāfon'elayh در دستور زبان، اسمی که اسم دیگر با کسره به آن نسبت داده شود.
-
برات کش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت، اسم، صفت فاعلی) [مٲخوذ از عربی. فارسی] (بانکداری) barātkeš کسی که برات مینویسد و به کسی دستور میدهد که پولی را به شخص دیگری بدهد.
-
مشتق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: مشتقّ] moštaq[q] ۱. چیزی که از چیز دیگر جدا شده باشد؛ جداشده.۲. (ادبی) در دستور زبان، کلمۀ پسونددار یا پیشونددار.۳. (ادبی) در دستور زبان، کلمۀ گرفتهشده از فعل، مانندِ جویا.۴. [قدیمی] شکافته.
-
فرمایش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) farmāyeš ۱. امر؛ حکم؛ دستور.۲. [مجاز] سخن شخص بزرگ.
-
اطاعت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: اطاعة] 'etā'at دستور یا خواهش کسی را اطاعت کردن؛ فرمانبرداری کردن؛ فرمان بردن؛ فرمانبرداری؛ فرمانبری.