کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دسته 3 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
دسته بندی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) dastebandi جمع شدن گروهی در یکجا و همراه شدن و هماهنگ گشتن برای انجام دادن کاری.
-
دسته دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) dastedār ۱. هرچیزی که دارای دسته باشد، مانند کوزه و سبو.۲. سردسته و فرماندۀ دستهای از سپاه.
-
جستوجو در متن
-
تور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: tour] tur ۱. سیاحت دستهجمعی که از طرف مؤسسات گردشگری ترتیب داده میشود.۲. مؤسسۀ گردشگری.
-
طلب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از کردی] [قدیمی] tolb ۱. دستهای از مردم؛ گروه.۲. فوجی از لشکر.〈 طُلبطُلب: [قدیمی] گروهگروه؛ دستهدسته: ◻︎ جان پاکان طُلْبطُلْب و جوقجوق / آیدت از هر نواحی مست شوق (مولوی: ۵۵۹).
-
یاور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] yāvar قطعهچوب یا فلزی که با آن چیزی را در هاون بکوبند؛ دستۀ هاون: ◻︎ قَدَر از سر گرز او ساخت یاور / قضا از سر خصم او کرد هاون (نزاری: مجمعالفرس: یاور).
-
برس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: brosse] [قدیمی] boro(e)s ۱. وسیلهای معمولاً پلاستیکی یا چوبی با صفحۀ تخت دستهدار و میلههای باریک که برای مرتب کردن موها به کار میرود.۲. وسیلهای به همین شکل با تارهای متراکم که برای پاک کردن لباسها به کار میرود.