کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دسته کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
دسته بندی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) dastebandi جمع شدن گروهی در یکجا و همراه شدن و هماهنگ گشتن برای انجام دادن کاری.
-
دسته دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) dastedār ۱. هرچیزی که دارای دسته باشد، مانند کوزه و سبو.۲. سردسته و فرماندۀ دستهای از سپاه.
-
جستوجو در متن
-
تحزب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] (سیاسی) tahazzob ۱. گروهگروه شدن؛ دستهدسته شدن.۲. جمع شدن مردم و طرفداری کردن از مرام یا رٲی کسی.
-
قبضه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قبضَة] qabze ۱. دستۀ شمشیر.۲. یک مشت از چیزی.۳. واحد اندازهگیری سلاحهای جنگی کوچک.〈 قبضه کردن: بهدست آوردن؛ تصرف کردن.
-
تصنیف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، جمع: تَصانیف] tasnif ۱. نوشتن کتاب و مرتب کردن آن.۲. (اسم) (موسیقی) قطعهشعری که به آهنگ طربانگیز خوانده میشود.۳. (اسم) کتاب.۴. شعر گفتن.۵. گونهگونه و دستهدسته کردن چیزی؛ صنفصنف کردن.
-
رتاتیو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: rotative] rotātiv نوعی ماشین چاپ که برش کاغذ و دسته کردن اوراق چاپشده را هم بهطور خودکار انجام میدهد.
-
کفگیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kafgir آلتی سوراخسوراخ و دستهدار برای گرفتن کف روی پختنیها یا ظرف کردن غذا؛ کفچه؛ کفلیز؛ کفچلیز؛ کفچلیزک؛ کفچلیزه.
-
بیلچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ بیل] bilče بیل کوچک؛ کفچۀ دستهدار که باغبانان در جابهجا کردن بوتههای کوچک گل به کار میبرند.
-
قیچی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] qeyči وسیلهای با دو تیغۀ دستهدار برای بریدن کاغذ، پارچه، و مانند آن.〈 قیچی زدن (کردن): (مصدر متعدی) چیزی را با قیچی برش دادن.
-
درفش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دروش› de(a)rafš سیخ آهنی نوکتیز با دستۀ چوبی که در کفشدوزی برای سوراخ کردن چرم و گذراندن سوزن به کار میرود.
-
برس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: brosse] [قدیمی] boro(e)s ۱. وسیلهای معمولاً پلاستیکی یا چوبی با صفحۀ تخت دستهدار و میلههای باریک که برای مرتب کردن موها به کار میرود.۲. وسیلهای به همین شکل با تارهای متراکم که برای پاک کردن لباسها به کار میرود.
-
چاقو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چاکو› čāqu وسیلهای کوچک برای بریدن و تراشیدن که دارای دسته و تیغۀ تیز است و گاهی تیغۀ آن تا میشود و لبهاش در دسته فرومیرود.〈 چاقو انداختن: = 〈 چاقو زدن〈 چاقو خوردن: (مصدر لازم) مورد اصابت چاقو قرار گرفتن.〈 چاقو زدن: (مص...
-
افشون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹افشان› (کشاورزی) 'afšun وسیلۀ چوبی سهشاخه یا چهارشاخه و دستهدار شبیه پنجۀ دست که برای جابهجا کردن محصول و جداکردن کاه از دانه استفاده میشود؛ انگشته؛ هسک؛ هید؛ چارشاخ.
-
اسکنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اسکنک› 'eskene ١. وسیلۀ فلزی دستهداری که نجاران برای سوراخ کردن چوب و یا ایجاد شیار به کار میبرند.۲. (کشاورزی) یکی از انواع پیوند که از طریق شکاف دادن تنۀ درخت انجام میشود و زمان آن از پانزدهم اسفند تا پانزدهم فروردین است.