کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دسته دسته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
اکیپ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: équipe] 'ekip دسته؛ گروه.
-
بلوک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] boluk توده؛ دسته.
-
جوق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹جوخه› [قدیمی] juq دسته؛ گروه.
-
فریق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] fariq گروه؛ دسته.
-
دوره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دورک، دورق› [قدیمی] dure سبوی بزرگ که دو دسته دارد.
-
فئه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: فئَة] [قدیمی] fe'e جماعت؛ طایفه؛ گروه؛ دسته.
-
کارد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: kārt] kārd وسیلهای دارای دسته و تیغه برای بریدن.
-
ناوگروه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (نظامی) nāvgoruh دو یا سه دسته کشتی از نیروی دریایی.
-
رسد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] rasad ۱. دسته؛ جوخه.۲. حصه؛ بهره؛ قسمت.
-
انسلاک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'enselāk وارد شدن در دسته یا جماعتی از مردم.
-
سرحلقه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی] [مجاز] sarhalqe سرپرست و بزرگتر یک دسته از مردم؛ سردسته.
-
هم گروه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹همگروهه› hamgoruh دو یا چند تن که از یک گروه و دسته باشند.
-
سردسته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) sardaste سرپرست و بزرگتر یک دسته از مردم سرگروه؛ سرکرده.
-
عصام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] 'esām ۱. دسته؛ بند.۲. شرافت؛ شخصیت؛ فضیلت.
-
گله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) gal[l]e رمۀ گاو و گوسفند و سایر چهارپایان؛ رمه؛ گروه؛ دسته.