کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دستار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دستار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) dastār شال که دور سر ببندند؛ دستمال؛ شال؛ مندیل؛ عمامه؛ بروفه؛ دستا.
-
جستوجو در متن
-
فدام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] fa(e)dām دستار.
-
شاغوله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شاشوله› [قدیمی] šāqule طره و ریشۀ دستار؛ منگوله: ◻︎ شاغولهٴ دستار تو اینجا نخرند / دستار نگهدار و برو بر سر پیچ (ابنیمین: ۶۵۲).
-
چیره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [هندی] [قدیمی] čire دستار؛ دستاری که بر سر بپیچند.
-
روپاک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] rupāk رومال؛ دستمال؛ دستار.
-
شوب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šub دستمال؛ مندیل؛ دستار.
-
تحت الحنک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: تحتَالحنک] [قدیمی] tahtolhanak ۱. زیر چانه.۲. قسمتی از دستار یا شال که از زیرچانه از دستار گذرانیده و به سر ببندند.
-
عمامه
فرهنگ فارسی عمید
قدیمی: 'ammāme (اسم) [عربی: عِمامَة، جمع: عَمائِم] 'emāme شالی که دور سر میبندند؛ دستار.
-
فوطه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: فوطَة، معرب، مٲخوذ از فارسی: فوته] ‹فوته› fute ۱. لنگ.۲. [قدیمی] دستار.
-
مندیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مِندیل، جمع: منادیل] ‹مندل› mandil ۱. دستار.۲. [قدیمی] دستمال.
-
شکوب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شوب› [قدیمی] šokub ۱. دستار.۲. مندیل.۳. دستمال.
-
دستارچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ دستار] [قدیمی] dastārče ۱. دستار کوچک.۲. دستمال.۳. حوله.
-
سالو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] sālu پارچۀ سفید و نازکی بوده که از آن دستار و جامۀ زنانه میدوختهاند.
-
دستاربند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی] dastārband ۱. کسی که دستار به سر ببندد؛ آنکه عمامه بر سر میگذارد.۲. عالِم؛ فقیه: ◻︎ خسرو دستاربندان آن که دارد خسروی / بر خداوندان دستار از خداوند کلاه (سوزنی: ۳۴۲).