کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دزدیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دزدیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: duztitan] dozdidan ۱. بردن مال دیگری پنهانی و بیخبر که صاحب مال در آن لحظه آگاه نشود؛ دزدی کردن.۲. کنار کشیدن خود.
-
جستوجو در متن
-
استلاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'estelāb ربودن؛ دزدیدن.
-
سرقت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: سَرَقة و سَرِقة] serqat دزدیدن؛ دزدی کردن؛ دزدی.
-
استراق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'esterāq ۱. دزدیدن.۲. کار دیگری را به خود نسبت دادن.〈 استراقِ سمع: پنهانی گوش دادن به سخن دیگران.
-
ربودن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹رباییدن› robudan ۱. چیزی را با تردستی و چابکی از جایی برداشتن و بردن؛ در بردن.۲. دزدیدن.۳. جذب کردن.
-
غارت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: غارَة] qārāt ۱. ربودن اموال کسی به آشکار و با توسل به زور؛ تاراج کردن؛ چپاول کردن؛ دزدیدن.۲. (اسم) آنچه پس از شکستخوردن کسی برجای ماند؛ غنیمت.
-
اختلاس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'extelās ۱. (حقوق) دزدیدن پول مؤسسه یا ادارۀ دولتی.۲. [قدیمی] غنیمت شمردن.۳. (ادبی) بیان کردن معنی مدح در غزل یا معنی غزل در مدح.
-
کاروان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کاربان› kār[e]vān ۱. گروه مسافرانی که باهم سفر میکنند.۲. [مجاز] چیزی که اجزای آن به دنبال هم میآید.۳. اتاقک چرخداری که به پشت اتومبیل وصل میشود و برای حمل کالا، حیوانات، و اقامت در سفر مورد استفاده قرار میگیرد.〈 کاروان زدن: (مصدر لاز...
-
کف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: کفّ] kaf ۱. (زیستشناسی) سطح بیرونی دست یا پا.۲. [جمع: کُفوف] دست.۳. [جمع: کُفوف] سطح چیزی: کف اتاق.۴. [قدیمی] کفۀ ترازو.= کف رفتن: (مصدر متعدی) [مجاز] ربودن و دزدیدن؛ بهتردستی چیزی از دست کسی یا از جایی ربودن.= کف زدن: (مصدر لازم) دست ...
-
برداشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) bardāštan ۱. [مقابلِ گذاشتن] چیزی را با دست بلند کردن؛ برگرفتن.۲. [عامیانه، مجاز] تصرف کردن؛ صاحب شدن: زمینهای خوب را خودشان برداشتند.۳. (مصدر لازم) دچار حالت یا کیفیتی شدن: کوزه شکاف برداشت.۴. چیزی را از روی چیز دیگر ایجاد کردن: نسخه ب...
-
زدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: žatan, zatan] zadan ۱. چیزی را با فشار و به طور ناگهانی به جایی کوبیدن: تخم مرغ را زد به دیوار.۲. (مصدر لازم) وارد کردن فشار یا ضربه به چیزی: زد توی سر خودش.۳. [عامیانه، مجاز] نصب کردن؛ چسباندن: تابلو را به دیوار زدم.۴. وارد کردن...