کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
در خلا ل مدتی که پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
زبان در قفا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی] (زیستشناسی) zabāndarqafā گیاهی زینتی از خانوادۀ آلاله با برگهای پنجهای شکل؛ زبانبهقفا؛ زبانپسقفا؛ گل نافرمان؛ تاجالملوک.
-
هفت در هفت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] haftdarhaft = هرهفت
-
جستوجو در متن
-
خلا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: خلاء] xala' ۱. جای خالی.۲. [قدیمی] جایی که در آن کسی نباشد؛ خلوت.۳. (فیزیک) فضایی که مادهای در آن نباشد؛ جای خالی از هوا.
-
نیم دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [عامیانه] nimdār لباسی که مدتی بر تن کرده باشند؛ کارکرده.
-
سلف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] salaf ۱. معاملهای که بهای جنس را پیشکی بدهند و بعد از مدتی جنس را تحویل بگیرند.۲. [قدیمی] وامی که برای وامدهنده سودی نداشته باشد و وامگیرنده همان مبلغ را که گرفته پس از مدتی پس بدهد.
-
مد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: mode] mod ۱. سبک و شیوهای خاص در زندگی، پوشش، آرایش، کلام و مانند آنها که مردم هر عصر، برای مدتی کوتاه اتخاذ میکنند.۲. کالای رایج که برای مدتی مورد پسند مردم واقع شود.
-
کنب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از لاتینی] (زیستشناسی) [قدیمی] kanab = کنف۱: ◻︎ دختر رز که تو بر طارم تاکش دیدی / مدتی شد که بر آونگ سرش در کنب است (انوری: ۴۹).
-
غسک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] qasak ساس: ◻︎ مدتی شد که چنین شیر خود از بیم غسک / اندراین سمج ز خواب و خور و آرام جداست (مسعودسعد: ۸۵).
-
مکاتب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mokātab ویژگی غلامی که با رضای مالک خود کار میکند تا قیمت خود را متکلف شود و بعد از مدتی آزاد گردد.
-
عده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عدَّة] 'edde ۱. جماعت؛ شمار؛ شماره.۲. روزهای حیض.۳. (فقه، حقوق) مدتی که زن پس از فوت شوهر یا گرفتن طلاق نمیتواند مجدداً ازدواج کند.
-
صحابه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: صحابَة و صِحابَة، جمعِ صاحب] sahābe یاران پیغمبر اسلام و کسانی که به خدمت پیغمبر رسیده و مدتی با وی صحبت داشتهاند.
-
یک چند
فرهنگ فارسی عمید
(قید) yekčand مقدار و زمانی اندک و نامعلوم؛ چندی؛ مدتی؛ روزگاری: ◻︎ سلیمی که یکچند نالان نخفت / خداوند را شکر صحت نگفت (سعدی۱: ۱۷۴).
-
خارکن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) xārkan ۱. کسی که کارش کندن خار از بیابان و فروختن آن است؛ خارکش.۲. (اسم) (موسیقی) [قدیمی] از الحان قدیم ایرانی: ◻︎ سرود خارکن از عندلیب نیست عجب / که مدتی سروکارش نبوده جز با خار (ظهیرالدین فاریابی: ۹۰).
-
پسادست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مقابلِ پیشادست و دستادست] ‹پستادست› [قدیمی، مجاز] pasādast چیزی که پول آن مدتی پس از معامله داده شود؛ نسیه: ◻︎ ستد و داد مکن هرگز جز دستادست / که پسادست خلاف آرد و الفت ببرد (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۸۴).