کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دریابنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دریابنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) daryābande ۱. آنکه کسی یا چیزی را دریابد.۲. آنکه مطلبی را بفهمد.۳. زیرک؛ هوشمند.
-
جستوجو در متن
-
دراک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] darrāk ۱. دریابنده؛ نیکدریابنده.۲. کسی که هر چه را بخواهد و طلب کند دریابد.
-
مدرک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] modrek کسی که چیزی را درک میکند؛ دریابنده.
-
وقاد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] vaqqād تیزذهن؛ دریابنده.
-
دراکه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: دراکَة] darrāke نیکدریابنده.
-
حاس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حاسّ، مقابلِِ محسوس] [قدیمی] hās[s] حسکننده؛ دریابنده.
-
شاعر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] šā'er ۱. داننده و دریابنده.۲. [جمع: شُعَرا] شعرگوینده؛ چکامهسرا.
-
قوه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قوَّة، جمع: قُوّات و قُوی] qovve ۱. (نظامی) [مجاز] = قوا۲. استعداد.۳. (برق) باتری.۴. (ریاضی) توان.〈 قوۀ دراکه: قوۀ دریابنده و درککننده؛ فهم و شعور.〈 قوۀ غاذیه: (طب قدیم) قوهای که غذا را تحلیل ببرد و جزء بدن کند.〈 قوۀ قضا...