کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درگیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
درگیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) dargir گرفتار؛ گیرافتاده.〈 درگیر شدن: (مصدر لازم)۱. گرفتار شدن.۲. آغاز شدن زدوخورد.۳. افروخته شدن آتش جنگ و نبرد.
-
جستوجو در متن
-
کاراته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: karaté] (ورزش) kārāte نوعی ورزش رزمی که در آن بدون هیچ سلاحی و بدون درگیر شدن، فقط با دست یا پا به یکدیگر ضربه میزنند.
-
مشغول
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mašqul ۱. کسی که عهدهدار انجام کاری باشد.۲. سرگرم.۳. [عامیانه، مجاز] گرفتار؛ درگیر.۴. دارای شغل.
-
درانداختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) dar[']andāxtan ۱. درگیر کردن.۲. [قدیمی] انداختن؛ افکندن.۳. به درون افکندن.۴. شروع کردن؛ آغازکردن.
-
سر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: sar] sar ۱. (زیستشناسی) عضو بدن انسان و حیوان از گردن به بالا که مغز و چشم و گوش و بینی در آن قرار دارد.۲. [مجاز] آغاز و اول چیزی: سر زمستان، سر سال.۳. [مجاز] بالای چیزی: سر درخت، سر دیوار، سر کوه.۴. [مجاز] نوک چیزی: سرِ انگشت، سر سوزن...