کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
درنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) da(e)rang صدایی که از به هم خوردن دو چیز فلزی، بلوری، یا چینی برمیآید.
-
درنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: dirang] derang ۱. [مقابلِ شتاب] توقف.۲. تٲخیر؛ دیرکرد.۳. (اسم مصدر) سستی؛ آهستگی.۴. (اسم مصدر) ثبات و آرام.〈 درنگ کردن: (مصدر لازم)۱. دیر کردن.۲. توقف کردن.
-
واژههای مشابه
-
بی درنگ
فرهنگ فارسی عمید
(قید) biderang بدون تٲخیر و تٲمل؛ بیدیرکرد؛ فوراً.
-
جستوجو در متن
-
درنگادرنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) [قدیمی] da(e)rangāda(e)rang صدای پیاپی درنگ. = دَرنگ
-
متانی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mota'anni کسی که در کاری تٲمل و درنگ میکند؛ درنگکننده.
-
تراخی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tarāxi ۱. درنگ کردن.۲. درنگ و سستی.
-
مطال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] metāl ۱. درنگ کردن در کاری؛ تٲخیر کردن.۲. درنگ کردن در ادای حق کسی.
-
مکث
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] maks درنگ کردن.
-
تلعثم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tala'ssom ۱. درنگ کردن؛ تٲمل کردن.۲. درنگ و توقف در کار.۳. درنگ و تٲمل هنگام سخن گفتن یا پاسخ دادن.
-
بطؤ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] bot' درنگ کردن؛ دیر کردن.
-
بطی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، مقابلِ سریع] bati' درنگکننده؛ کند.
-
لبث
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] labs درنگ؛ توقف.
-
فورا
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی: فُوراً] fo[w]ran بهشتاب؛ بیدرنگ.