کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
درنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [جمع: درندگان] darande ۱. پارهکننده.۲. ویژگی حیوانی که شکار خود را پاره کند و او را با دندان و چنگال خود از هم بدراند.
-
جستوجو در متن
-
ریبال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ریبال، رئبال] [قدیمی] ribāl اسد؛ شیر درنده.
-
سبع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، جمع: اَسبُع و سِباع و سُبُوع] [قدیمی] sabo' جانور درنده؛ دد.
-
اصلان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] (زیستشناسی) [قدیمی] 'aslān ۱. = شیر۱۲. شیردرنده.
-
فریسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: فریسَة، جمع: فرائس] [قدیمی] farise جانوری که بهوسیلۀ حیوانی درنده شکار شده باشد.
-
قسوره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قسورَة، جمع: قَساوِر و قَساوِرَة] ‹قسور› (زیستشناسی) [قدیمی] qasvare ۱. شیر درنده.۲. جوان قوی و دلیر.
-
جحر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] johr لانۀ حیوانات درنده، خزندگان، و حشرات موذی.
-
هرماس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] hermās ۱. شیر درنده.۲. بچۀ پلنگ.
-
هرین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹هرا› [قدیمی] horin ۱. بانگ مهیب.۲. بانگ جانور درنده.
-
برثن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: بَراثِن] [قدیمی] borson ۱. پنجه.۲. چنگال پرندگان شکاری.۳. پنجۀ حیوانات درنده.
-
چشفر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چشپر› [قدیمی] češfar رد پا خصوصاً رد پای جانوران درنده؛ نشان پا؛ جای پا.
-
زغند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ژغند› [قدیمی] zaqand ۱. صدای بلند؛ آواز مهیب.۲. غرش جانوران درنده.
-
در
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ دریدن) dar ۱. =دریدن۲. درنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): پردهدر، صفدر.
-
ضرغام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ضِرغام] [قدیمی] zarqām ۱. شیر درنده.۲. [مجاز] دلاور؛ شجاع.۳. [مجاز] قوی.