کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درم ریختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
فراخ درم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. مٲخوذ از یونانی] [قدیمی] farāxderam پولدار؛ ثروتمند.
-
درم خرید
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) ‹درمخریده› [قدیمی] deramxarid غلام یا کنیز که او را با پول خریده باشند؛ بنده؛ کنیز: ◻︎ می آرد شرف مردی پدید / و آزاده نژاد از درم خرید (رودکی: ۴۹۹).
-
درم سرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از یونانی. فارسی] ‹درمسرای› [قدیمی] deramsarā کارخانه یا محلی که در آن پول سکه بزنند؛ دارالضرب؛ ضرابخانه.
-
درم سنج
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مٲخوذ از یونانی. فارسی] [قدیمی] deramsanj کسی که پول خوب و بد را بسنجد و از هم جدا کند؛ صراف.
-
درم سنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از یونانی. فارسی] [قدیمی] deramsang چیزی که به وزن یک درم باشد؛ وزن یک درم.
-
درم گزین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مٲخوذ از یونانی. فارسی] [قدیمی] deramgozin کسی که پول خوب و بد را از هم جدا کند؛ درمگزیننده؛ درمسنج؛ صراف.