کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
درع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: دُرُوع] [قدیمی] der' جامۀ جنگ که از حلقهها یا تکههای آهن درست کنند؛ زره.
-
واژههای همآوا
-
درا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹درای› [قدیمی] darā ۱. زنگ بزرگ که بر گردن چهارپایان ببندند؛ جرس: ◻︎ درآینده هرسو درای شتر / ز بانگ تهی مغز را کرده پُر (نظامی۵: ۸۰۴).۲. پتک.
-
جستوجو در متن
-
دروع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ دِرع] [قدیمی] doru' =درع
-
جوشن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جَوشن، جمع: جواشن] jo[w]šan ۱. نوعی زره با حلقههای فلزی بههمچسبیده؛ دِرع.۲. (صفت) [قدیمی، مجاز] محافظ: ◻︎ دانش اندر دل چراغ روشن است / وز همه بد بر تن تو جوشن است (رودکی: ۵۳۳).
-
خرپشته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) xarpošte ۱. اتاق کوچکی در پشتبام که آن را به راهپله متصل میکند.۲. پشتۀ بزرگ؛ تپه.۳. [قدیمی] طاق: ◻︎ ز خرپشتهٴ آسمان برگذشت / زمین و زمان را ورق درنَوشت (نظامی۵: ۷۵۱).۴. [قدیمی] خیمه.۵. [قدیمی] نوعی جوشن: ◻︎ بٲسش، چو نسج عنکبوت کُند روی / جوش...
-
سوفار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سوفاره› [قدیمی] sufār ۱. بن چوبۀ تیر که در چلۀ کمان گذاشته میشود: ◻︎ تا به سوفار در زمین شد غرق / پیش تیری چنان چه درع و چه درق (نظامی۴: ۵۷۲) نظر کن چو سوفار داری به شست / نه آنگه که پرتاب کردی ز دست (سعدی۱: ۴۶).۲. سوراخ بهویژه سوراخ سوزن
-
جبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جبَّة] jobbe ۱. [جمع: جبب و جباب] جامۀ گشاد و بلند که روی جامههای دیگر بر تن کنند.۲. جوشن؛ دِرع؛ زره.۳. (زمینشناسی) دومین لایۀ تشکیلدندۀ زمین، میان پوسته و هسته؛ گوشته.〈 جبهٴ هزارمیخ: [قدیمی، مجاز] آسمان و ستارگان در هنگام شب.