کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درشکه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
درشکه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [روسی] doroške گردونۀ چهارچرخهای که با اسب کشیده میشود و سایبان آن بازوبسته میشود.
-
واژههای مشابه
-
درشکه چی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [روسی. ترکی] doroškeči رانندۀ درشکه.
-
جستوجو در متن
-
کروک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [روسی] koruk سایهبان درشکه و اتومبیل.
-
سورچی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [ترکی] [منسوخ] surči ۱. راننده.۲. رانندۀ درشکه.
-
گلگیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) gelgir پوشش روی چرخ اتومبیل، موتورسیکلت، دوچرخه، درشکه، و امثال آن.
-
مال بند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] mālband چوبی دراز در جلو درشکه و ارابه که اسبها را به دو طرف آن میبندند.
-
چی
فرهنگ فارسی عمید
(پسوند) [ترکی] či دارنده؛ کننده؛ سازنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): تماشاچی، چاپچی، چراغچی، درشکهچی، سورچی، قاپوچی، باشماقچی.
-
خاموت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [روسی] xāmut ۱. قلادهمانندی از جنس چوب که بر روی آن نمد و چرم کشیده و بر گردن اسب درشکه یا گاری میگذارند.۲. هریک از مفتولهایی که برای جلوگیری از خمیدگی آرماتور به دور آن کشیده میشود.
-
رکاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] rekāb ۱. [جمع: رُکُب] حلقۀ فلزی که به زین اسب آویزان میکنند و هنگام سوار شدن پا در آن میگذارند.۲. پلهمانندی در کنار درشکه، اتومبیل، یا اتوبوس که مسافران هنگام سوار شدن و پیاده شدن پا بر آن میگذارند.۳. [جمع: رکائب] [قدیمی، مجاز] اسبِ ...
-
چرخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) čarx ۱. وسیلهای مدور با حرکت دورانی که دور محور خود میچرخد: چرخ درشکه، چرخ گاری، چرخ اتومبیل.۲. هر نوع وسیلۀ مکانیکی دستی یا موتوری دارای حرکت چرخشی: چرخ خیاطی، چرخ پنبهریسی، چرخ نخریسی.۳. هر نوع وسیلۀ کوچک چرخدار جهت حمل بار.۴. [عامیانه] ...