کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درشت کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
درشت خو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹درشتخوی› [قدیمی، مجاز] doroštxu تندخو؛ بدخو؛ بدخلق.
-
درشت خویی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی، مجاز] doroštxuy(')i تندخویی؛ بدخویی.
-
درشت گو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹درشتگوی› [مجاز] doroštgu ناسزاگو.
-
درشت گویی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] doroštguy(')i ناسزاگویی؛ سخن درشت گفتن.
-
جستوجو در متن
-
تغلیظ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taqliz ۱. غلیظ کردن.۲. ستبر کردن.۳. [قدیمی] چیزی را بر کسی سخت و درشت کردن.۴. [قدیمی] سخن درشت گفتن به کسی.
-
معاتبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: معاتَبَة] [قدیمی] mo'ātebe ۱. به یکدیگر عتاب کردن.۲. به کسی خشم گرفتن و او را سرزنش کردن.۳. درشتگویی.
-
غربال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: غِربال، جمعِ غرابیل] ‹غربیل› qarbāl وسیلهای با یک سطح سوراخسوراخ، برای جدا کردن اجزای ریزودرشت حبوبات، آرد، گندم و امثال آن؛ نوعی الک با سوراخهای درشتتر؛ پرویزن؛ غرویزن.〈 غربال کردن: (مصدر متعدی)۱. جدا کردن اشیای ریزودرشت یک ...
-
شلال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šelāl بخیۀ درشت؛ بخیهای که بر روی پارچه میزنند.〈 شلال کردن: (مصدر لازم) [قدیمی]۱. دوختن پارچه با دست.۲. بخیۀ درشت زدن.
-
خشونت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: خشونة] xošunat ۱. درشتی کردن؛ درشتخویی؛ تندخویی.۲. [قدیمی] زبری؛ زمختی؛ ناهمواری.۳. [قدیمی] درشتی؛ تندی.
-
پرخاش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹فرخاش› parxāš ۱. درشتی و تندی از روی خشم؛ عتاب: ◻︎ چو پرخاش بینی تحمل بیار / که سهلی ببندد در کارزار (سعدی: ۱۲۳).۲. [قدیمی] جنگوجدال؛ کارزار؛ پیکار.〈 پرخاش کردن: (مصدر لازم)۱. درشتی کردن؛ تندی کردن.۲. سخن درشت گفتن.۳. [قدیمی] پیکار کردن.
-
قر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹غر› [عامیانه] qor سخن درشت و زیرلبی که از سر خشم و بهحالت اعتراض گفته میشود.〈 قر زدن: (مصدر لازم) [عامیانه] سخنان درشت و زیرلبی گفتن از سر خشم و به حالت اعتراض؛ قرقر کردن.
-
غرنبیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] qorombidan بانگ و خروش برآوردن؛ صدای درشت و کلفت درآوردن؛ فریاد و غوغا کردن: ◻︎ لشکر شادبهر درجنبید / نای رویین و کوس بغرنبید (عنصری: ۳۶۶).
-
پنبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: pambak] (زیستشناسی) pambe گیاهی با ساقۀ ستبر و کوتاه و شاخههای نازک و برگهای درشت و گلهای زرد یا سرخرنگ که پس از رسیدن، شکافته میشود و از میان آن دانههایی بیرون میآید که اطراف آنها را تارهای سفید فراگرفته است.〈 پنبه کردن: ...
-
کوک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kuk بخیۀ درشت که با دست در روی پارچه و جامه میزنند تا بعد جای آن را با چرخ خیاطی بدوزند.〈 کوک زدن: (مصدر متعدی) بخیه زدن؛ به هم دوختن پارچه با نخ و سوزن.〈 کوک شدن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] خشمناک شدن.〈 کوک کردن: (مصدر متعدی)۱...