کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دردناک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دردناک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) dardnāk ۱. درددار؛ عضوی از بدن که درد داشته باشد.۲. دردآور.
-
جستوجو در متن
-
فجیعت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: فجیعة، جمع: فجائع] [قدیمی] faji'at مصیبت دردناک.
-
موجع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] muje' وجیع؛ دردناک.
-
دردآلود
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) ‹دردآلوده› dard[']ālud دردناک؛ دردمند.
-
المناک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] 'alamnāk دردناک؛ درددار؛ دردآور.
-
الیم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] 'alim دردناک؛ دردآورنده؛ بسیاردردناک.
-
فجیع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مٲخوذ از عربی: فجیعَة] faji' دردناک؛ آزاردهنده؛ ناخوشایند.
-
مؤلم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mo'lem دردآورنده؛ دردناک.
-
دردآگین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] dard[']āgin پر از درد؛ دردناک.
-
جان فرسا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹جانفرسای› [مجاز] jānfarsā ۱. خستهکننده.۲. دردناک.
-
اسف انگیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] 'asaf[']angiz اسفآور؛ اسفبار؛ آنچه باعث اندوه و افسوس میشود؛ دردناک.
-
کژدمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) [قدیمی] každome زخم و ورمی دردناک در ناحیۀ بیخ ناخن؛ عقربک.
-
متالم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: متَٲَلّم] mote(a)'allem ویژگی کسی که از حادثه و پیشامدی افسرده و دردمند باشد؛ دردمند؛ دردناک.
-
تالم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [عربی] ta'allom ۱. دردمند شدن؛ آزرده شدن.۲. دردناک شدن.۳. دردمندی.