کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دردم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دردم
فرهنگ فارسی عمید
(قید) dardam درحال؛ فیالحال؛ فوری؛ فوراً؛ بیدرنگ.
-
جستوجو در متن
-
علی الفور
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی: علیالفَور] [قدیمی] 'alalfo[w]r فوراً؛ بیدرنگ؛ هماندم؛ دردم.
-
فی الحال
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی] [قدیمی] felhāl هماکنون؛ دردم؛ بیدرنگ؛ فوری.
-
حالی
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [مٲخوذ از عربی، مُمالِ حالاً] [قدیمی] hāli ۱. بهمحض اینکه.۲. درحال؛ درساعت؛ دردم؛ دروقت: ◻︎ در آن مجلس که او لب برگشادی / نبودی تن که حالی جان ندادی (نظامی۲: ۲۱۵)، ◻︎ گرفتند حالی جوانمرد را / که حاصل کن این سیم یا مرد را (سعدی۱: ۸۵).۳. اکنون؛...