کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درخواست کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
تقاضا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تقاضی] taqāzā ۱. بازخواستن؛ درخواست کردن؛ خواهش کردن.۲. درخواست.
-
لابیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] lābidan ۱. لابه کردن؛ زاری کردن.۲. فروتنی کردن.۳. درخواست کردن.
-
دعا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: دعاء، جمع: اَدعیَة] do'ā ۱. درخواست.۲. نیایش.۳. درخواست از خداوند.۴. (اسم) کلماتی که در اوقات مختلف در مقام استغاثه از خداوند و طلب آمرزش یا درخواست خیر و برکت و برآورده شدن حاجت بخوانند.〈 دعا کردن: (مصدر لازم)۱. درخواست حا...
-
استنجاح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'estenjāh درخواست برآورده شدن حاجت کردن.
-
استدعا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: استدعاء] 'ested'ā ۱. درخواست کردن؛ درخواست چیزی با فروتنی؛ خواهش.۲. [قدیمی] فراخواندن.
-
نیازیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] niyāzidan درخواست کردن؛ خواستن چیزی که مورد احتیاج است.
-
الحاح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'elhāh ۱. در طلب چیزی اصرار و پافشاری کردن؛ خواستن چیزی با زاری و التماس.۲. درخواست کردن.
-
تمنا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تمنّی] tamannā ۱. آرزو کردن.۲. خواهش کردن.۳. درخواست؛ خواهش.۴. (اسم) آرزو.
-
استعفا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: استعفاء] 'este'fā ۱. درخواست کنارهگیری از کار و شغل.۲. کنارهگیری کردن از کار و شغل.۳. [قدیمی] طلب عفو کردن؛ عفو خواستن.
-
دادخواهی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) (حقوق) dādkāhi از کسی نزد حاکم یا قاضی شکایت بردن و درخواست دفع ظلم کردن؛ تظلم.
-
خواستن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: xvāstan] ‹خواهیدن› xāstan ۱. درخواست کردن؛ طلب کردن؛ طلبیدن.۲. میل داشتن.۳. قصد داشتن.۴. [عامیانه] دوست داشتن.۵. فراخواندن.۶. لازم داشتن: یک فروشندۀ خوب برای مغازه میخواهم.۷. [عامیانه] انتظار داشتن.۸. [قدیمی] آرزو داشتن.۹. [قد...
-
سؤال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [عربی] so'āl ۱. پرسش.۲. (اسم مصدر) [قدیمی] طلب کردن؛ درخواست کردن.۳. (اسم مصدر) [قدیمی] درخواست.۴. (اسم مصدر) [قدیمی] گدایی.〈 سؤالوجواب:۱. پرسشوپاسخ.۲. (ادبی) در بدیع، شاعر در یک یا چند بیت مضمونی را به طریق سؤال و جواب بیا...
-
پیش داد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت مفعولی) [قدیمی] pišdād ۱. پیشپرداخت.۲. پولی که پیش از کار کردن به کارگر داده شود؛ مساعده.۳. عطیه که پیش از خواهش و درخواست کسی به او داده شود: ◻︎ ز بس حرص بخشش، نکرده سؤال / به سائل دهد جود او پیشداد (عسجدی: مجمعالفرس: پیشداد).
-
مراد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] morād ۱. خواسته؛ آرزو.۲. مقصود؛ منظور.۳. (اسم، صفت) (تصوف) پیر.۴. آنچه موجب کامرانی و موفقیت شود.〈 مراد طلبیدن: (مصدر متعدی) [قدیمی] درخواست کردن حاجت: ◻︎ خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم / به ره دوست نشینیم و مرادی طلبیم (حافظ: ۷۳۸...
-
عذر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، جمع: اعذار] 'ozr ۱. حجت و بهانهای که هنگام اعتذار و برای رفع گله بیاورند.۲. بهانه.۳. (زیستشناسی) [قدیمی] قاعدگی؛ حیض.〈 عذر آوردن: (مصدرلازم) بهانه آوردن؛ معذور خواستن.〈 عذر خواستن: (مصدر لازم) معذرت خواستن؛ درخواست ...