کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درخشان شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
توقد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tavaqqod ۱. افروخته شدن آتش؛ شعلهور شدن آتش.۲. درخشان شدن.۳. آتش افروختن.
-
فروزیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹افروزیدن› [قدیمی] foruzidan ۱. افروختن؛ روشن کردن.۲. (مصدر لازم) روشن شدن؛ درخشان شدن.
-
افروختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: afrōxtan] ‹افروزیدن› 'afruxtan ۱. روشن کردن.۲. روشن کردن آتش، چراغ، و امثال آن.۳. (مصدر لازم) روشن شدن؛ درخشان شدن.
-
سریم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: cérium] (شیمی) ser[i]yom فلزی شبیه آهن، قابل تورق، و مفتول شدن که در مقابل حرارت با شعلۀ درخشان میسوزد و از آن توری چراغ درست میکنند.
-
جلا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: جلاء] jalā ۱. تابش؛ درخشش.۲. (اسم) هر نوع مادۀ روغنی که اشیا و بهویژه فلزات را با آن درخشان میکنند.۳. [قدیمی، مجاز] روشنی چشم.۴. [قدیمی] دور شدن و کوچ کردن از وطن.۵. (اسم) [قدیمی] چیزی که موجب روشنی چشم میشود.