کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
دره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹در› (جغرافیا) darre زمین دراز و کشیده میان دو رشتهکوه؛ راه میان دو کوه.
-
دره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: درَّة] [قدیمی] derre تازیانه؛ شلاق.
-
دره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: درَّة] [قدیمی] dorre مروارید درشت.
-
آسمان دره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ās[e]māndar[r]e کهکشان: ◻︎ به کوچهای که روی با کف گهرافشان / چو آسماندره سازی ز بس گهر باری (منجیک: شاعران بیدیوان: ۲۴۹).
-
دهان دره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) dahāndar[r]e = دهندره
-
دهن دره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) dahandarre = خمیازه
-
نها ن دره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹نهندره› na(e)hāndare جایی که در آن چیزی پنهان کنند؛ نهانخانه.
-
جستوجو در متن
-
فج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: فجّ] [قدیمی] faj[j] = دَرّه
-
فجاج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] fejāj = دَرّه
-
در
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (جغرافیا) [قدیمی] dar =دَرّه
-
خشک رود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (جغرافیا) xoškrud دره یا رودخانهای که جریان آب در آن قطع شده باشد.
-
داها
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹داهار› (زمینشناسی) [قدیمی] dāhā ۱. = دهار۲. دره.
-
دری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به در [= درّه]) dari مربوط به دره: کبک دری.
-
بیاستو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پیاستو› [قدیمی] biyāstu ۱. دهاندره؛ خمیازه.۲. بوی دهان.