کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دراز کشیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گردن دراز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) gardanderāz ۱. آنکه گردن دراز دارد؛ درازگردن.۲. احمق.
-
دست دراز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) dastderāz ۱. کسی که دستهای دراز دارد؛ درازدست.۲. [قدیمی، مجاز] زبردست.
-
زبان دراز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه، مجاز] zabānderāz گستاخ و پرحرف؛ کسی که در حرف زدن و سخن گفتن با دیگری گستاخی و جسارت میکند.
-
روده دراز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه، مجاز] rudederāz کسی که بسیار حرف میزند؛ پرحرف؛ پرگو.
-
خاله گردن دراز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] [عامیانه، مجاز] xālegardanderāz شتر.
-
جستوجو در متن
-
تمدید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tamdid کشیدن؛ دراز کردن.
-
تمدد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tamaddod ۱. کشیده شدن؛ دراز شدن.۲. دراز کشیدن.
-
والمیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) vālamidan لم دادن؛ دراز کشیدن.
-
امتداد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'emtedād دراز شدن؛ کشیده شدن؛ طول کشیدن؛ کشیدگی؛ کشش؛ درازی؛ راستا.
-
استطاله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: استطالَة] ‹استطالت› 'estetāle ۱. دراز شدن؛ بهدرازا کشیدن.۲. (اسم) [قدیمی] درازی؛ طول.
-
لمیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدرلازم) lamidan ۱. لم دادن؛ تکیه دادن.۲. پشت دادن به بالش و دراز کشیدن.
-
غاژیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] qāžidan پشم یا پنبه را با دست کشیدن و دراز کردن برای ریسیدن؛ غاژ کردن؛ غاز کردن.
-
شمشیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: šamšēr] šamšir ابزاری آهنی با تیغهای دراز و تیز که در قدیم در جنگ به کار میرفته.〈 شمشیر زدن: (مصدر لازم) جنگ کردن با شمشیر.〈 شمشیر کشیدن: (مصدر لازم) بیرون کشیدن شمشیر از غلاف؛ برآوردن شمشیر از نیام به قصد جنگ کردن.
-
لم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) lam ۱. حالتی میان نشستن و دراز کشیدن.۲. پشت دادن به بالش برای استراحت.〈 لم دادن: (مصدر لازم) تکیه دادن؛ لمیدن.