کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دراز و کوتاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گردن دراز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) gardanderāz ۱. آنکه گردن دراز دارد؛ درازگردن.۲. احمق.
-
دست دراز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) dastderāz ۱. کسی که دستهای دراز دارد؛ درازدست.۲. [قدیمی، مجاز] زبردست.
-
روده دراز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه، مجاز] rudederāz کسی که بسیار حرف میزند؛ پرحرف؛ پرگو.
-
خاله گردن دراز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] [عامیانه، مجاز] xālegardanderāz شتر.
-
جستوجو در متن
-
مرغابی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) morqābi ۱. هریک از پرندگان آبزی، با پاهای پردهدار و کوتاه، گردنِ دراز، و نوکِ پهن.۲. اردک.
-
جان گداز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] jāngodāz آنچه روح و روان را ملول و افسرده کند؛ دردناک؛ ناتوانکننده: ◻︎ کند خواجه بر بستر جانگداز / یکی دست کوتاه و دیگر دراز (سعدی۱: ۶۵).
-
خربق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) xarbaq گیاهی از خانوادۀ آلاله با برگهای دراز، ساقۀ کوتاه، گلهای پنجبرگ و سرخ کمرنگ، ریشۀ باریک و شبیه پیاز، و طعم تلخ.
-
خرگوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: xargōs] xarguš ۱. (زیستشناسی) پستانداری علفخوار و از راستۀ جوندگان، با گوشهای دراز، لبهای شکافدار، دستهایی کوچکتر از پاها، و دم کوتاه.۲. (نجوم) = ارنب
-
راسو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹راس› (زیستشناسی) rāsu پستانداری کوچک با پوستی به رنگ قهوهای مایل به قرمز، دست و پای کوتاه، و پوزۀ دراز که هنگام احساس خطر بوی ناخوشایندی از خود متصاعد میکند؛ موشخرما.
-
قرنفل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] ‹قرنفول› (زیستشناسی) qaranfol ۱. گیاهی زینتی از دستۀ میخکها با بوتۀ کوتاه، برگهای دراز، و گلهایی صورتی با پنجگلبرگ.۲. = میخک
-
زنبق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: زنبه، جمع: زَنابِق] ‹زنبک، زنبه› (زیستشناسی) zambaq گیاهی پایا، با برگهای دراز شمشیری، ساقۀ کوتاه و گلهایی به رنگهای مختلف که مصرف دارویی دارد؛ سوسن؛ سوسن آزاد.
-
همیشه بهار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) hamišebahār گلی زردرنگ با بوتۀ کوتاه و برگهای دراز و ستبر که در تمام تابستان گل میدهد و زمستان هم سبز است و از سالی به سال دیگر میماند و سال بعد نیز گل میدهد؛ همیشکجوان.
-
ماهی خوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹ماهیخوارک› (زیستشناسی) māhixār ۱. ویژگی هر جانوری که از ماهی تغذیه میکند.۲. پرندهای با منقار دراز، دُم کوتاه، و پرهایی به رنگ سبز و آبی و سفید که بیشتر در کنار رودخانهها مینشیند و ماهی صید میکند.
-
قاقم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) qāqom جانوری گوشتخوار شبیه سمور و به اندازۀ گربه، با پاهای کوتاه، دُم دراز، و پوست نرمِ زرد یا قهوهای که زیر گردن و شکمش مایل به سفید است و از پوست آن آستر لباس و دستکش درست میکنند.