کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دراز و باریک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گردن دراز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) gardanderāz ۱. آنکه گردن دراز دارد؛ درازگردن.۲. احمق.
-
دست دراز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) dastderāz ۱. کسی که دستهای دراز دارد؛ درازدست.۲. [قدیمی، مجاز] زبردست.
-
روده دراز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه، مجاز] rudederāz کسی که بسیار حرف میزند؛ پرحرف؛ پرگو.
-
خاله گردن دراز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] [عامیانه، مجاز] xālegardanderāz شتر.
-
جستوجو در متن
-
کریدور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: courridor] koridor راهروی باریک و دراز.
-
ترکه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) tarke شاخۀ باریک و دراز که تازه از درخت بریده باشند.
-
مورچه گیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) murčegir حشرهای با بدن دراز و باریک و چهار بال نازک شبیه سنجاقک.
-
تیغه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) tiqe ۱. لبۀ تیز هر ابزار باریک و دراز که از آهن یا پولاد درست کنند.۲. دیوار یکلایی نازک که به قطر یک وجهِ باریکترِ آجر ساخته شود.۳. واحد شمارش هر ابزار باریک و دراز که از آهن یا پولاد درست کنند.۴. شعاع؛ تابش: تیغهٴ آفتاب.۵. دیوارۀ باریک سر کو...
-
پیوک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) [قدیمی] piyuk نوعی کِرم دراز و باریک که در زیر پوست انسان ایجاد میشود؛ کِرم رشته.
-
اسلنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اسلیح› (زیستشناسی) 'aslanj گیاهی با شاخههای دراز و زردرنگ، برگهای باریک، و ریشۀ سرخرنگ که در گذشته مصرف دارویی داشته.
-
لاخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه] lāx واحد شمارش چیزهای باریک و دراز مثل مو، ترکه، و شاخۀ درخت: چند لاخ مو، چند لاخ هیزم.
-
خرزهره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) xarzahre درختچهای زینتی، بوتهمانند، و سمّی، با شاخههای باریک، گلهای سرخ، سفید، یا صورتی، و برگهای دراز؛ زقوم؛ جار.
-
باندرل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: banderole] bande(o)rol ۱. نوار دراز و باریک که به دور دستههای اسکناس میپیچند.۲. کاغذ باریک چاپشده که به سر شیشه یا چیز دیگر میچسبانند و نشانۀ نو بودن و کیفیت کالاست.۳. نوارچسب.
-
بدسگان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بدسغن، بدشغان، بداشغان، بداسقن، بدشگان› (زیستشناسی) [قدیمی] badasgān گیاهی با ساقههای باریک، دراز، و زردرنگ که معمولاً در نیزارها و آبهای ایستاده میروید؛ عشقه؛ لبلاب.