کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دراز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دراز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: dirāz، مقابلِ کوتاه] derāz بلند؛ کشیده.〈 دراز کشیدن: (مصدر لازم) به پشت روی زمین خوابیدن و پاها را درازکردن؛ خوابیدن بر روی زمین یا بستر برای استراحت.
-
واژههای مشابه
-
گردن دراز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) gardanderāz ۱. آنکه گردن دراز دارد؛ درازگردن.۲. احمق.
-
دست دراز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) dastderāz ۱. کسی که دستهای دراز دارد؛ درازدست.۲. [قدیمی، مجاز] زبردست.
-
زبان دراز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه، مجاز] zabānderāz گستاخ و پرحرف؛ کسی که در حرف زدن و سخن گفتن با دیگری گستاخی و جسارت میکند.
-
روده دراز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه، مجاز] rudederāz کسی که بسیار حرف میزند؛ پرحرف؛ پرگو.
-
خاله گردن دراز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] [عامیانه، مجاز] xālegardanderāz شتر.
-
جستوجو در متن
-
تمدد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tamaddod ۱. کشیده شدن؛ دراز شدن.۲. دراز کشیدن.
-
حواصیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) havāsil پرندهای آبچر با منقار بلند، گردن دراز، و پاهای دراز؛ غمخورک.
-
تمادی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tamādi ۱. مداومت کردن بر کاری؛ ستیزه کردن.۲. دراز شدن؛ ممتد شدن.۳. دراز شدن مدت.
-
دیرباز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) dirbāz زمان دور و دراز؛ مدت دراز؛ زمان پیشین؛ عهد قدیم.
-
پارت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) pārt پرندهای حلالگوشت به اندازۀ کبک با منقار دراز؛ نوکدراز.
-
کربز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کربزه› (زیستشناسی) korboz خیار دراز.
-
قلنسوه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قلنسوَة، جمع: قَلانِس و قَلانیس] [قدیمی] qalansove نوعی کلاه دراز.