کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دراج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دراج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) dorrāj پرندهای شبیه کبک، با پرهای خالدار سیاه و سفید که گوشت لذیذی دارد؛ پور؛ جرب.
-
جستوجو در متن
-
کبک انجیر
فرهنگ فارسی عمید
(زیستشناسی) [قدیمی] kabk[']anjir دراج؛ جل؛ چکاوک.
-
ولج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] val[a]j = ورتیج: ◻︎ پخته بسی مرغ به صد گونه طرز / از ولج و تیهو و دراج و چرز (امیرخسرو: لغتنامه: ولج).
-
وستا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] vastā ۱. = اَوِستا: ◻︎ چو گلبن از گل آتش نهاد و عکس افکند / به شاخ او بر درّاج گشت وستاخوان (خسروانی: شاعران بیدیوان: ۱۱۹).۲. ستایش خداوند.
-
طنبور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: تنبور] ‹طنبار، طنبوره، تنبور› (موسیقی) tambur از آلات موسیقی دارای دستۀ بلند و کاسۀ کوچک شبیه سهتار: ◻︎ درّاج کشد شیشَم و قالوس همی / بی پردۀ طنبور و بی رشتهٴ چنگ (منوچهری: ۱۷۱).