کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درآورده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
نوخط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [فارسی. عربی] no[w]xut جوانی که تازه پشت لبش موی درآورده.
-
بازل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: بَوازِل] [قدیمی] bāzel شتری که دندان نیش درآورده و به بلوغ رسیده است.
-
مجدر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mojaddar کسی که آبله درآورده؛ آبلهدار؛ آبلهرو.
-
روییده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ruy(')ide رسته؛ گیاهی که از زمین سر درآورده و سبز شده.
-
پشت خم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) poštxam آنکه پشت خود را خم کرده یا غوز درآورده؛ خمیدهپشت؛ گوژپشت.〈 پشتخمپشتخم: نوعی راه رفتن با پشت خمیده برای پنهان بودن از چشم دیگران.
-
سیخ پر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [سنسکریت. فارسی] [قدیمی] sixpar جوجۀ مرغ که تازه پر درآورده و پرهایش مانند سیخ راست باشد؛ خارپر؛ سوزنپر؛ سوزنبال.
-
معصفر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mo'asfar ۱. زردرنگ.۲. جامۀ زردرنگ.۳. هرچیزی که آن را با گل کاجیره یا چیز دیگر به رنگ زرد درآورده باشند.
-
شمش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) šemš ۱. زر یا سیم که آن را گداخته و در ناوچه ریخته و به شکل شوشه یا میله درآورده باشند.۲. پارۀ فلز که هنوز چیزی با آن ساخته نشده.
-
چارابرو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹چهارابرو› [قدیمی، مجاز] čār[']abru نوجوانی که تازه پشت لبش موی درآورده؛ نوخط؛ جوان زیبا که در پشت لب او بهاندازۀ ابرو موی درآمده است: ◻︎ بلاست عاشقی نوخطان چارابرو / ز چار موجهٴ دریا نجات ممکن نیست (صائب: لغتنامه: چارابرو).
-
تژ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تز، تژه، تیج، تژده› (زیستشناسی) [قدیمی] tež ۱. برگی که تازه از بغل شاخۀ درخت روییده باشد؛ برگ درخت؛ تُنده؛ تُنزه.۲. گیاهی که تازه سر از خاک درآورده باشد؛ گیاه نورسته؛ جوانه.=تژ زدن: (مصدر لازم) ‹تیج زدن› [قدیمی] جوانه زدن؛ سر از خاک درآوردن گ...
-
شیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: šīr] šir مایعی سفیدرنگ که پس از زایمان از پستان زن و هر حیوان مادۀ پستاندار بیرون میآید.〈 شیر بریده: = شیر۳〈 شیر خام خوردن: (مصدر لازم) [مجاز] غفلت کردن؛ خطا کردن.〈 شیر خشک: شیری که آن را خشک کرده و بهصورت گرد درآورده ...
-
پولاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: pūlāft] pulād ۱. فلزی بسیارسخت و شکننده مرکب از آهن و قریب ۲% کربن. در ۱۳۰۰ تا ۱۴۰۰ درجه حرارت ذوب میشود. برای ساختن فنر، کارد، شمشیر، و چیزهای دیگر به کار میرود؛ فولاد.۲. [قدیمی] گرز.۳. [قدیمی] شمشیر.〈 پولاد هندی: [قدیمی، مجاز] ...