کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
ده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: dah] (ریاضی) dah عدد اصلی بعد از نه؛ ۱۰.
-
ده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: deh] deh آبادی کوچک که دارای چند خانۀ روستایی باشد؛ روستا؛ دیه.
-
ده
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ دادن) deh ۱. = دادن۲. دهنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دادده، روزیده، شیرده، فرمانده.〈 دهودار: [قدیمی، مجاز] غوغا و هنگامۀ جنگ و پیکار.〈 دهوگیر: [قدیمی، مجاز] = 〈 دهودار: ◻︎ شه به ناز و نشاط شد مشغول / کز دهوگیر گشته ب...