کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دبة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
دبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: دبَّة] dabbe ظرف چرمی، فلزی، یا پلاستیکی که در آن روغن یا چیز دیگر میریزند؛ لورانک.〈 دبه درآوردن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] نکول کردن؛ از قرارداد خود سر باز زدن.
-
دبه خایه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، فارسی] (پزشکی) [مجاز] dabbexāye مردی که دچار بیماری فتق باشد و خایهاش ورم کرده باشد.
-
جستوجو در متن
-
لورانک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] lurānak ظرف روغن؛ دبه.
-
ادره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ادرَة] (پزشکی) [قدیمی] 'odre نوعی بیماری که به دلیل ورم کردن کیسۀ بیضه بروز میکند؛ غری؛ دبهخایگی.
-
غر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] qor مردی که مرض فتق یا ورم بیضه دارد؛ کسی که خایهاش بزرگ شده باشد؛ دبهخایه.
-
فنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [مٲخوذ از سنسکریت] [قدیمی] fa(o)nj ۱. مبتلا به که بیماری فتق؛ دبهخایه؛ غر: ◻︎ عجب آید مرا ز تو که همی / چون کشی آن گران دو خایهٴ فنج (منجیک: شاعران بیدیوان: ۲۲۲).۲. (اسم مصدر) غری؛ فتق.۳. (صفت) کلان؛ بزرگ.