کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دایم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
منکوحه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: منکوحَة] [قدیمی] mankuhe زنی که به عقد ازدواج دایم درآمده؛ نکاحکردهشده؛ عقدشده.
-
کوچیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [ترکی. فارسی] kučidan روانه شدن جماعتی از مردم از یک شهر یا ناحیه به شهر و ناحیۀ دیگر به قصد اقامت دایم در آنجا؛ کوچ کردن.
-
باشگون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] bāšgun = باژگون: ◻︎ خاک پایت را زحل از دیده بر سر مینهد / آری آری هست دایم کار هندو باشگون (رکنالدینبکرانی: لغتنامه: باشگون).
-
شرب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] šorb ۱. نوشیدن آشامیدن.۲. [مجاز] نوشیدن شراب یا سایر مسکرات.〈 شرب مدام: [قدیمی] شراب خوردن دایم.