کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دأیة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
دایه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: dāyak] ‹تایه› dāye ۱. زنی که بچۀ کس دیگر را شیر بدهد.۲. [قدیمی] پرستار زن که کودکان را پرورش دهد و پرستاری کند.۳. [قدیمی] قابله.
-
جستوجو در متن
-
تایه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] tāye = دایه
-
دایگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [پهلوی: dāyakih] dāyegi شیر دادن و پرستاری کودک؛ شغل و عمل دایه؛ دایهگری.〈 دایگی کردن: (مصدر متعدی) دایه بودن؛ شیر دادن به کودک و پرستاری کردن او.
-
راضعه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت، اسم) [عربی: راضعَة] [قدیمی] rāze'e شیردهنده؛ دایه.
-
ظئر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] ze'r زنی که بچۀ دیگری را شیر میدهد؛ دایه.
-
دایگانی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [پهلوی: dāyakānih] [قدیمی] dāyegāni شیر دادن و پروردن کودک؛ دایگی؛ دایگی کردن؛ دایه بودن.
-
دده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی، مقابلِ لَلـﻪ] dade کنیزی که مسئول پرورش و بزرگ کردن اطفال است، دایه.
-
همشیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] hamšir کسی که با دیگری از یک پستان شیر خورده باشد؛ دو کودک که یک دایه آنها را شیر داده باشد.
-
پازاچ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بازاچ› [قدیمی] pāzāč ۱. زنی که به زائو کمک میکند و بچۀ او را میگیرد؛ ماما؛ قابله؛ پیشنشین.۲. دایه.
-
حاضنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حاضنَة] [قدیمی] hāzene زنی که نگهداری و پرورش کودک را به عهده دارد؛ پرستار؛ دایه.
-
قابله
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: قابلَة، جمع: قَوابِل و قابِلات] qābele ۱. زنی که هنگام زاییدن زن آبستن بچۀ او را میگیرد؛ ماما.۲. [قدیمی] دایه. ٣. [قدیمی] = قابل
-
آرام سوز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) 'ārāmsuz برهمزنندۀ آرامش؛ آنچه قرار و آرام را نابود سازد: ◻︎ به گریه دایه را گفت این چه روز است / که گویی آتش آرامسوز است (فخرالدیناسعد: ۱۰۶).
-
کنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] ke(a)nj زبان کوچک که بیخ حلق قرار دارد؛ ملازه: ◻︎ همی تا دایه کنج و کام کردش / پدر فرزانه هرمز نام کردش (نزاری: لغتنامه: کنج).
-
دادا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] dādā ۱. [عامیانه] برادر؛ داداش.۲. [قدیمی] خدمتکاری که وظیفۀ مراقبت از کودکان را بر عهده دارد؛ دایه؛ دده: ◻︎ بیرون پر ازین طفلی ما را برهان ای جان / از منت هر دادو وز محنت هر دادا (مولوی۲: ۱۴۶۴).