کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دان کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آداب دان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] 'ādābdān دانندۀ آداب؛ آشنا به آداب و رسوم.
-
انفیه دان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] [منسوخ] 'anfiyedān ظرف کوچکی که در آن انفیه نگاه دارند.
-
برسم دان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) barsamdān وسیلهای به شکل دو پایۀ فلزی با دوشاخۀ هلالیشکل که برسم را روی آن قرار میدهند.
-
برگه دان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) bargedān جای قرار دادن برگهها؛ جعبه یا قفسهای که برگهها بهترتیب در آن قرار داده میشود؛ فیشیه.
-
بچه دان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) baččedān = رحِم
-
بوی دان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] buydān ظرفی که در آن عطر و چیزهای خوشبو بگذارند؛ عطردان.
-
کاله دان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kāledān سبدی که زنان گلولههای پنبه و نخهای ریسیده را در آن میگذارند.
-
کماج دان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) komājdān نوعی دیگ مسی بزرگ که معمولاً در آن نان کماج میپزند.
-
کمان دان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kamāndān ظرفی که کمان را در آن بگذارند؛ قربان؛ نیملنگ؛ کمانچوله.
-
گنج دان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] ganjdān خزانه؛ گنجینه؛ جای نگهداری گنج: ◻︎ همه گنج این گنجدان آن توست / سر و تاج ما هم به فرمان توست (نظامی۶: ۱۱۱۲).
-
چاره دان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] čāredān دانندۀ راه چاره و علاج؛ آنکه راه علاج دردی یا اصلاح امری را بداند؛ چارهشناس: ◻︎بسا چارهدانا بهسختی بمرد / که بیچاره گوی سلامت ببرد (سعدی۱: ۱۴۰).
-
چاشت دان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چاشدان› [قدیمی] čāštdān ۱. ظرفی که غذای چاشت را در آن بگذارند.۲. ظرف نان و طعام.
-
خرده دان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] xordedān = خردهبین: ◻︎ سعدی دلاوری و زبانآوری مکن / تا عیب نشمرند بزرگان خردهدان (سعدی۱: ۶۶۱).
-
حقوق دان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] (حقوق) hoquqdān کسی که علم حقوق خوانده و قوانین و مقرارت حقوقی را میداند.
-
ثفل دان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] [قدیمی] sofldān ۱. جای ثفل.۲. ظرفی که در آن اخلاط سینه و آب دهان بیندازند.