کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دانه و طعمه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بنگ دانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) bangdāne = بذرالبنج
-
کرم دانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kermdāne دانهای سیاهرنگ که در طب به کار میرود؛ نوعی مازریون.
-
ماهوب دانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) māhubdāne = ماهودانه
-
تلخ دانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] talxdāne = تلخک
-
سیاه دانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] siyāhdāne = شونیز
-
جان دانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] jāndāne =ملاج
-
چوب دانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) čubdāne =سنجد
-
دانه خوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹دانهخور› dānexār هر جانوری که دانه بخورد؛ دانهخورنده.
-
دانه دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) dānedār هر میوهای که در میان آن هسته یا تخم باشد؛ دارای دانه.
-
دانه دان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] dānedān زمینی که در آن تخم گیاهها یا دانههای درختان را بکارند که پس از سبز شدن به جای دیگر انتقال بدهند.
-
دانه زن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] dānezan =جوزن
-
دانه نشان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) dānenešān آنچه بر آن دانههای جواهر نشانده باشند؛ دانهنشانده؛ مرصع؛ جواهرنشان.