کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دانشمند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دانشمند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [پهلوی: dānišnōmand] dānešmand ۱. دارای علمودانش در یک رشتۀ علمی؛ عالِم.۲. [قدیمی] فقیه.
-
جستوجو در متن
-
حبر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [معرب، مٲخوذ از عبری] [قدیمی] ha(e)br ۱. عالِم؛ دانشمند.۲. پیشوای روحانی و دانشمند یهود.
-
علام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'allām بسیاردانا؛ دانشمند.
-
علامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: عَلاّمَة] 'allāme بسیاردانا؛ دانشمند.
-
بسیاردان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] besyārdān کسی که بسیار میداند؛ عالِم؛ دانشمند؛ علامه.
-
فیزیک دان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [فرانسوی. فارسی] fizikdān دانشمند علم فیزیک.
-
پردانش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] pordāneš آنکه دانش بسیار دارد؛ دانشمند؛ علامه.
-
دانش آور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی] dāneš[']āvar آورندۀ دانش؛ دانشمند؛ عالم.
-
متفقه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: متَفقّة] [قدیمی] motafaqqeh عالِم به علم فقه؛ فقیه؛ دانشمند.
-
دانشگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] dānešgar دانشور؛ دانشمند؛ اهل علمودانش.
-
دانشور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) dānešvar صاحب علم و دانش؛ عالم؛ دانشمند.
-
باسواد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] bāsavād ۱. آنکه بتواند بخواند و بنویسد.۲. عالم؛ دانشمند.
-
بافضل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] ‹بافضیلت› bāfazl دارای برتری در تقوا، علم، و کمال؛ فاضل؛ دانشمند.
-
علیم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: عُلَماء] 'alim ۱. دانا؛ دانشمند.۲. (اسم، صفت) از نامهای خداوند.