کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دام و دد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
کنام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] konām ۱. جایگاه حیوانات چرنده و درنده؛ شبگاه دد و دام: ◻︎ چو یک پاس بگذشت درندهشیر / به سوی کنام خود آمد دلیر (فردوسی: ۲/۲۲).۲. چراگاه.۳. آشیانه.
-
آبزن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: āpzan] [قدیمی] 'ābzan ظرف بزرگ فلزی، چینی یا سفالی که در آن بدن خود را شستوشو دهند؛ حوض کوچک؛ وان؛ آبشنگ؛ آبسنگ: ◻︎ همی خون دام و دد و مرد و زن / بریزد کند در یکی آبزن ـ مگر کاو سر و تن بشوید به خون / شود فال اخترشناسان نگون (فرد...
-
رمارم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] ramāram ۱. گلهگله.۲. دستهدسته؛ گروهگروه.۳. پیدرپی؛ پیاپی.۴. گوناگون: ◻︎ گویند که فرمانبر جم بود جهان پاک / دیو و پری و دام و دد و خلق رمارم (عنصری: ۲۰۲).۵. مقابل.۶. برابر: ◻︎ بسیار مگوی هر چه یابی / با خار مدار گُل، رمارم (ناصرخسرو: ۱...
-
کردن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: kartan] kardan ۱. انجام دادن؛ عمل کردن.۲. داخل کردن؛ ریختن: ◻︎ همی خون دام و دد و مرد و زن / بگیرد کند در یکی آبزن (فردوسی: ۱/۷۷).۳. وارد کردن؛ بردن.۴. تکرار کردن سخنی: ◻︎ بیدلی در همه احوال خدا با او بود / او نمی دیدش و از دور ...