کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دامنه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دامنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) dāmane ۱. دامن و کنارۀ چیزی؛ دامنمانند؛ حاشیه؛ کناره.۲. (جغرافیا) قسمت شیبدار کوه؛ پایین کوه.
-
دامنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) [قدیمی] dāmane =حصبه
-
واژههای مشابه
-
دامنه دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مجاز] dāmanedār ۱. مفصّلغ طولانی.۲. وسیع؛ پهناور؛ با عرض و طول بسیار.
-
جستوجو در متن
-
شیله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) šile شیاری که در دامنۀ تپه بر اثر بارندگی پدید آمده باشد.
-
مشکچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سنسکریت. فارسی] (زیستشناسی) [قدیمی] moškče نوعی گل سرخ خوشبو که بیشتر در دامنۀ کوهها میروید.
-
آرتزین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: artésien] (زمینشناسی) 'ārteziyan چاهی که بیشتر در میان دره بین دو دامنه حفر میشود و آب از دهانۀ آن فوران کند.
-
فراخ دامن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] farāxdāman ۱. [قدیمی] وسیع؛ پهن.۲. مفصّل؛ دامنهدار.
-
لاغیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) lāqiye گیاهی شیردار شبیه سقمونیا با برگهای گرد و زردرنگ، گلهای زرد مایل به قرمز و خوشبو که بیشتر در دامنۀ کوهها میروید.
-
چشم انداز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت مفعولی) če(a)šm[']andāz ۱. مساحتی از صحرا یا دامنۀ کوه که چشم همۀ آن را ببیند.۲. منظره؛ دورنما؛ چشمافکن.۳. منظرۀ وسیع باصفا.
-
سینه کش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مجاز] sinekeš جای پهن و هموار در دامنۀ کوه: سینهکش کوه.〈 سینهکش آفتاب: [مجاز] جای رو به آفتاب؛ جای مسطح که خورشید بر آن بتابد.
-
چشمه خیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] če(a)šmexiz ویژگی زمینی که هر جای آن را بکنند آب بیرون آید؛ ویژگی زمین یا دامنۀ کوهی که بتوان از آن چشمهای جاری ساخت؛ پرآب.
-
رزنانس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [فرانسوی: résonance] (فیزیک) rezonāns افزایش دامنۀ نوسان یک سیستم نوسانکنندۀ برقی یا مکانیکی بر اثر قرار گرفتن در معرض نیروی متناوبی که فرکانس خاصّی دارد؛ تشدید.
-
تنیزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] tanize دامنۀ کوه: ◻︎ شاهبهرام از این قرار نگشت / سوی شیر آمد از تنیزۀ دشت (نظامی۴: ۵۸۸).