کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دالان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دالان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دالانه، بالان، بالانه› dālān کوچۀ باریک یا راهرو منزل یا کاروانسرا که بالای آن خانه ساخته باشند؛ راهرو سرپوشیده؛ دهلیز.
-
واژههای مشابه
-
دالان دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) dālāndār نگهبان کاروانسرا که در دالان کاروانسرا مینشیند و مراقب ورود و خروج مردم و اجناس است؛ سرایدار.
-
دالان داری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] dālāndāri ۱. شغل و عمل دالاندار.۲. (اسم) [مجاز] پولی که دالاندار از کسانی که کالایی در کاروانسرا خریداری کنند بهرسم انعام میگیرد.
-
جستوجو در متن
-
شبت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šabt دالان کوچک؛ دالان؛ دهلیز.
-
دالانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) dālāne =دالان
-
دالانچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ دالان] dālānče دالان کوچک؛ دهلیز کوچک.
-
کوتار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kutār کوچۀ تنگ و سرپوشیده؛ ساباط؛ دالان.
-
مترو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: métro] metro قطاری برقی که به منظور حملونقل سریع مسافران در دالانهای زیرزمینی حرکت میکند.
-
بالان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بالانه› [قدیمی] bālān ۱. دهلیزخانه؛ دالان: ◻︎ یکی را سد یٲجوج است باره / یکی را روضهٴ خلد است بالان (عنصری: ۲۶۹).۲. دام؛ تله.
-
گالری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: galerie] gāle(o)ri ۱. مکانی که آثار هنری در آن به معرض دید گذاشته میشود.۲. سرسرا؛ تالار.۳. راهرو؛ دالان.
-
غلام گردش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] [مجاز] qolāmgardeš دیوار یا دالان حائل میان حرمسرا و قسمت بیرونی عمارت؛ راهرو؛ کریدور.
-
دال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: dālman] ‹دالمن› (زیستشناسی) [قدیمی] dāl = کرکس: ◻︎ مردکی را به دشت گرگ درید / زو بخوردند کرکس و دالان (ناصرخسرو۱: ۵۲۹).
-
دهلیز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: dahliz] dehliz ۱. ‹دهلیزه، دالیز، دالیج› راهرو تنگ و دراز؛ دالان.۲. (زیستشناسی) هریک از دو حفرۀ فوقانی قلب که خون را به بطنها میفرستد.