کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
داغ زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
الف داغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب. فارسی] [عامیانه] 'alefdāq خطی که به شکل الف از اثر داغ یا تازیانه در پوست بدن پدید آید.
-
آهن داغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āhandāq اثر سوختگی بر نقطهای از پوست بدن کسی یا حیوانی با آهن گداخته برای علامت گذاشتن یا درمان درد.
-
نبات داغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] nabātdāq مخلوط آب داغ و نبات که از حل کردن نبات در آب داغ تهیه میشود.
-
نعنا داغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی. فارسی] na'nadāq نعنای خشککرده و کوبیده که در روغن داغ بریزند و روی آش رشته و بعضی خوراکهای دیگر بریزند.
-
داغ دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) dāqdār ۱. دارای داغ؛ چیزی که در آن اثر داغ و لکه باشد.۲. [مجاز] داغدیده؛ مصیبتزده.
-
داغ دل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] dāqdel کسی که مرگ عزیزی دیده باشد یا از حادثۀ ناگواری اندوهگین باشد؛ دارای دل داغدار؛ شکستهدل؛ دلشکسته: ◻︎ زواره بیاورد از آن سو سپاه / یکی لشکری داغدل کینهخواه (فردوسی: ۵/۳۸۱)، ◻︎ شبی از شبان داغدل خفته بود / ز کار زمانه بر...
-
جستوجو در متن
-
جز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) jez[z] ۱. صدایی که از برخورد آب به آتش یا هرچیز داغ شنیده میشود.۲. صدای تف دادن چیزی در روغن؛ جزجز.〈 جز جگر زدن: [عامیانه، مجاز] به درد بیدرمان مبتلا شدن.〈 جز زدن: (مصدر لازم) [مجاز]۱. سوختن و جزجز کردن چیزی در روی آتش.۲. از سوز...
-
اتو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [روسی] 'otu وسیلهای فلزی که با برق یا زغال گرم میشود و با آن چروکهای لباس یا پارچه را برطرف میکنند.〈 اتو زدن (کردن، کشیدن): (مصدر متعدی) کشیدن اتوی داغ بر روی جامه یا پارچه که چروکهای آن هموار شود.
-
لک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) lak ۱. اثری که از چربی، کثافت، یا مواد رنگین بر روی لباس، پارچه، و مانندِ آن پیدا میشود؛ لکه.۲. (پزشکی) خال.۳. خونی که بر اثر حیض یا عوامل دیگر از زن خارج شود.۴. داغ.〈 لک زدن: (مصدر لازم) لک برداشتن میوه یا چیز دیگر.〈 لکوپیس: (پزشکی...