کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
داش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
داش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] dāš ۱. کورهای که در آن خشتهای خام یا ظرفهای گلی را بر روی هم میچینند و حرارت میدهند تا پخته شود؛ کورۀ آجرپزی؛ کورۀ کوزهگری؛ آتشخانه: ◻︎ زاهد خام خویشبین هرگز / نشود پخته گر نهی در داش (عطار۵: ۳۴۸).۲. آتشگاه حمام؛ تون.
-
داش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از ترکی، مخففِ داداش] [عامیانه] dāš ۱. برادر.۲. در خطاب صمیمانه به مردان قبل از نام آنان میآید: داش علی.۳. لوطی.
-
جستوجو در متن
-
چار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] čār ۱. کورۀ آجرپزی.۲. کورۀ سفالپزی؛ داش.
-
پزاوه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] pazāve جایی که ظرفهای سفالی یا آجر و آهک را در آن حرارت میدهند تا پخته شود؛ کوره؛ داش.
-
کوره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kure ۱. آتشدان؛ جای افروختن آتش.۲. جای گداختن شیشه یا آهن.۳. جای پختن سفال، آجر، و گچ؛ پزاوه؛ داش.