کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دار قمام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
اسپاس دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] 'espāsdār سپاسگزار: ◻︎ هم حقشناس باشد هم حقگزار باشد / هم در بدی و نیکی اسپاسدار باشد (منوچهری: ۱۹).
-
استخوان دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) 'osto(e)xāndār ۱. دارای استخوان.۲. جانوری که بدنش استخوان دارد.۳. [مجاز] اصیل، نجیب، شریف، ارجمند، و دارای نفوذ.
-
اسلحه دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] (نظامی) 'asle(a)hedār ۱. سلاحدار؛ کسی که سلاح با خود حمل میکند.۲. آنکه مٲمور نگهداری سلاحها است.
-
اصل دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] 'asldār بااصلونسب؛ اصیل؛ نجیب.〈 اصلداران (اصلداران پاک): [قدیمی]۱. مردمان پارسا و مقدس.۲. انبیا و اولیا.
-
الاغ دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [ترکی. فارسی] 'olāqdār خرکچی؛ خربنده؛ چاروادار.
-
امانت دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] 'amānatdār ۱. کسی که مال دیگری را امانت نگه دارد.۲. کسی در نگهداری امانت، درستکار باشد.
-
آینه دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹آینهدار› 'āy[e]nedār ۱. آنکه آیینه پیش روی کسی نگه دارد تا چهرۀ خود را در آن ببیند.۲. آرایشگر؛ سلمانی.
-
اجاره دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] 'ejāredār ۱. موجر.۲. مستٲجر.
-
باد دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] bāddār ۱. پرباد؛ دارای باد: لاستیک باددار.۲. بادآور؛ نفخآور.۳. دارای ورم؛ آماسکرده.۴. [مجاز] شخص متکبر و خودپسند.
-
باقی دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی] bāqidār کسی که مقداری از مالیات یا بدهی خود را پرداخت نکرده.
-
بوی دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹بودار› [قدیمی] buydār دارای بو؛ آنچه دارای بو باشد.
-
بیرق دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [ترکی. فارسی] beyraqdār کسی که بیرق در دست میگیرد و پیشاپیش دستهای از سربازان یا جمعی از مردم حرکت میکند.
-
کج دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) kajdār کج نگهدار.
-
کارخانه دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) kārxānedār صاحب کارخانه؛ مدیر یا رئیس کارخانه.
-
کفش دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) kafšdār کسی که در زیارتگاهها یا مجالس عمومی کفشهای مردم را نگهداری میکند.