کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
داروی ویژه یا اختصاصی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
انحصار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'enhesār ۱. درگنجیدن در چیزی.۲. محدود بودن.۳. (اقتصاد) اختصاصی بودن مالکیت چیزی یا امتیاز کاری یا فروش کالایی به کسی یا مؤسسهای معین.
-
فتوژنیک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فرانسوی: photogénique] fotoženik چهرهای که دارای قابلیتهای ویژه در عکاسی یا سینما باشد.
-
تبرید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tabrid سرد و خنک کردن چیزی یا جایی، به ویژه دمای بدن.
-
اختصاص
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'extesās ۱. مخصوص کاری یا چیزی کردن؛ ویژه کردن.۲. (اسم) ویژگی.۳. [قدیمی] قرب و منزلت.
-
خصوص
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] xosus ۱. موضوع؛ مبحث.۲۴. (قید) [قدیمی] بهخصوص؛ بهویژه.۳. (اسم مصدر) [قدیمی] مخصوص کسی یا چیزی بودن.〈 بهخصوص:۱. بهویژه.۲. (صفت) خاص؛ ویژه: رفتار بهخصوص.
-
تنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] tong ۱. پارچ.۲. کوزۀ آب یا شراب که از سفال یا بلور یا چیز دیگر درست کنند به ویژه کوزهای که شکمش بزرگ و گردنش باریک و دهانۀ آن تنگ باشد: تنگ آبخوری، تنگ بلور.
-
سود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: sūt] ‹سو› sud ۱. (اقتصاد) درآمدی که در معامله یا تولید نصیب فرد میشود.۲. [مقابلِ زیان] نفع؛ فایده.〈 سود ناویژه: [مقابلِ سود ویژه] (اقتصاد) درآمدی که هزینۀ بهرهبرداری را از آن کسر نکرده باشند؛ سود ناخالص.〈سود ویژه: [مقابلِ سو...
-
گل ریزان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) golrizān ۱. رسم گل ریختن به سر عروس و داماد در مجلس عروسی یا بر سر پهلوان در زورخانه.۲. مراسمی ویژه در زورخانه برای جمعآوری پول به منظور کمک به یکی از اعضا.
-
تعزیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تعزیَة] ta'ziye ۱. روضهخوانی، عزاداری، و برپا داشتن مجلس عزا برای هریک از امامان، مخصوصاً امامحسین.۲. (اسم) نمایشی با کلام منظوم یا آهنگین که مصائب ائمه به ویژه امامحسین را به تصویر میکشد.
-
دیالیز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [فرانسوی: dialyse، انگلیسی: dialysis] diyāliz ۱. (شیمی) عمل جدا کردن کلوئیدهای داخل یک محلول از سایر مواد با کمک عشای نیمهتراوا.۲. (پزشکی) جدا کردن مواد سمی و زائد از خون با کمک دستگاهی ویژه، برای بیمارانی که نارسایی کلیوی دارند یا مسموم ...
-
خاصه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: خاصَّة، جمع: خَواصّ] xās[s]e ۱. [مقابلِ عامه] ویژه.۲. (اسم) قوهّ و اثری که در چیزی وجود دارد.۳. چیزی که مخصوص چیز دیگر باشد؛ مخصوص به کسی یا چیزی.۴. متعلق به کسی.۵. [جمع: خَواصّ] خویش و مقرب کسی، بهویژه پادشاه.۶. [مقابلِ عامه] شیعه؛ شیع...
-
کله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kalle ۱. سر انسان یا حیوان؛ سر.۲. [مجاز] عقل؛ ذهن؛ ضمیر.۳. صفت [عامیانه، مجاز] باهوش؛ بااستعداد: عجب آدم کلهای بود!.۴. (اسم) نوک؛ سر.۵. (زیستشناسی) [عامیانه] قسمتی از سبزی که به ساقه یا ریشه متصل است: کلهٴ بادنجان.۶. (اسم) [عامیانه] واحد شمار...
-
زدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: žatan, zatan] zadan ۱. چیزی را با فشار و به طور ناگهانی به جایی کوبیدن: تخم مرغ را زد به دیوار.۲. (مصدر لازم) وارد کردن فشار یا ضربه به چیزی: زد توی سر خودش.۳. [عامیانه، مجاز] نصب کردن؛ چسباندن: تابلو را به دیوار زدم.۴. وارد کردن...
-
حق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: حقّ] haq[q] ۱. [مقابلِ باطل] راست؛ درست: حرفِ حق.۲. (اسم) اختیاری که طبیعت، قانون، یا عرف به کسی داده است: حقّ حرف زدن.۳. (اسم) هزینه یا کارمزدی که در برابر انجام کاری به شخص یا نهادی پرداخت میشود: حقّ بیمه.۴. (اسم) تسهیلاتی که شخص در ب...
-
علم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اعلام] 'alam ۱. رایت؛ پرچم؛ بیرق.۲. نشان؛ نشانه.۳. (ادبی) نامی که شخص به آن معروف باشد؛ اسم خاص.۴. مهتر؛ بزرگتر قوم.۵. پارچۀ بسته شده بر بالای چوبی که در مراسم عزاداری در جلو دستۀ عزاداران حمل میشود.۶. [قدیمی] نقشونگار جامه.&...