کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دارویی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
داروگیا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹داروگیاه› [قدیمی] dārugiyā ۱. هر گیاهی که خاصیت دارویی داشته باشد؛ گیاه دارویی.۲. دارویی که از گیاه به دست آید.
-
بادبر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] bādbor هر دارویی که نفخ شکم را برطرف میکند.
-
سولان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (طب قدیم) savalān دارویی که برای معالجۀ لقوه به کار میرفته.
-
قرابادین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] (پزشکی) [قدیمی] qarābādin ۱. علمی که به شناخت خواص ادویه و گیاهان دارویی میپردازد.۲. کتابی که به خواص ادویه و گیاهان دارویی میپردازد.
-
لوسیون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: lotion] lo(u)siyon محلول دارویی مایع که روی پوست مالیده میشود.
-
مبهی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] (طب قدیم) mobahhi ویژگی هر دارویی که نیروی جنسی را افزایش دهد.
-
مر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مرّ] (زیستشناسی) mor[r] صمغ درختی گرمسیری که مصرف دارویی دارد.
-
جوشانده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) (پزشکی) jušānde دارویی که در آب بجوشانند و افشرهاش را به بیمار میدهند.
-
تب بر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) (پزشکی) tabbor هر دارویی که تب را قطع کند یا تخفیف بدهد.
-
سعوط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (پزشکی) [قدیمی] sa'ut دارویی عطسهآور که در بینی بریزند.
-
آبار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [؟] (پزشکی) [قدیمی] 'ābār دارویی که از سرب و گوگرد تهیه میشد و در چشمپزشکی کاربرد داشت.
-
انجیرک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) 'anjirak گیاهی از تیرۀ آلاله، که سرشاخههای سمّی آن خاصیت دارویی دارد.
-
آناغالس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [یونانی] ‹اناغالس› (زیستشناسی) 'ānāqāles گیاهی زینتی با گلهای ستارهشکل که مصرف دارویی هم دارد.
-
بادشکن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) (پزشکی) bādšekan ویژگی هر دارویی که نفخ شکم را برطرف میکند؛ بادبر.
-
بدخور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) badxor دارویی که بهواسطۀ تلخی و بدمزگی بهاکراه و سختی خورده شود.