کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دارا و بت زرین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
چاچله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پاچله، پاچیله› [قدیمی] čāčale کفش؛ پاافزار؛ پاپوش: ◻︎ گرفتم به جایی رسیدی ز مال / که زرین کنی سندل و چاچله (عنصری: ۳۴۶).
-
دگنک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] daganak چماق زرین و مرصع که در قدیم مٲمورین تشریفات دربار به دست میگرفتند.
-
پرگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] pargar طوق؛ طوق زرین و مرصعی که در قدیم پادشاهان بر گردن خود میکردهاند: ◻︎ عدو را بهره از تو غلّ و پاوند / ولی را بهره از تو باغ و پرگر (دقیقی: ۱۰۲).
-
گاودم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (موسیقی) [قدیمی] gāvdom بوق دراز شبیه دم گاو؛ نفیر؛ بوق: ◻︎ بزد نای زرین و رویینهخُم/ برآمد ز در نالهٴ گاودم (فردوسی: ۵/۲۶۸).
-
کمان گروهه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کمانگرهه، کمانقروهه، کمانمهره› [قدیمی] kamāngoruhe کمانی که با آن مهره و گلولۀ گلی یا سنگی پرتاب میکردند: ◻︎ کمانگروههٴ زرین شده محاقی ماه / ستاره یکسره به نما غالوکهای سیماندود (خسروانی: شاعران بیدیوان: ۱۱۵).
-
رواروزن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] rovāro[w]zan ۱. نقیب و پاسبان لشکر.۲. آنکه بانگ روارو میزند: ◻︎ رواروزنان نای زرین زدند / سراپرده بر پشت پروین زدند (نظامی۵: ۸۰۴).
-
ردالمطلع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (ادبی) roddolmatla' در بدیع، حالتی که در آن شاعر مصراع اول یا دوم مطلع را در مقطع غزل یا قصیده تکرار کند، مانند این شعر: می بده ای بت شیرافکن من با دف و چنگ / که به یک حمله بیفکند شهنشه دو پلنگ. شاعر در آخر قصیده مصراع اول مطلع را تک...
-
فغواره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت، قید) [مٲخوذ از سُغدی. فارسی] [قدیمی] fa(o)qvāre ویژگی کسی که از فرط غرور و تکبر یا از بسیاری اندوه و دلتنگی حرف نزند و مانند بت ساکت و بیحرکت باشد: ◻︎ فغفور بودم و فغ من پیشم / فغ رفت و من بماندم فغواره (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۹۰).
-
فتی شیسم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [فرانسوی: fétichisme] fetišism ۱. پرستش بت یا چیز غیر ذیروح از سنگ و چوب و جز آن.۲. (روانشناسی) نوعی بیماری روحی که شخص به چیزی که متعلق به معشوق باشد از قبیل چند تار مو یا تکهای از لباس او دل میبندد و آن را به حد پرستش دوست می...
-
انبسته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [سُغدی] ‹انبست› [قدیمی] 'ambaste غلیظ و بستهشده؛ بههمبسته؛ چیزی که بسته و سفت شده باشد، از ماست، شیر، خون، و امثال آنها: ◻︎ خون انبسته همیریزم بر زرین رخ / زآنکه خونابه نماندستم در چشم نبیز (شاکر بخاری: شاعران بیدیوان: ۴۷).
-
پسوند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پساوند› (ادبی) pasvand در دستور زبان، حروفی که در آخر بعضی کلمات افزوده میشود و در معنی آنها تصرف میکند، مانند «وار» در کلمات بندهوار، پریوار، شاهوار و «ین» در کلمات زرین، سیمین، نمکین و «بان» در کلمات باغبان، دربان، دشتبان
-
زبرجدنگار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [عربی. فارسی] [قدیمی] ze(a)barjadnegār زبرجدنشان؛ هرچیزی که با نگینهای زبرجد زینت داده شده باشد؛ مرصع به زبرجد؛ آراسته به زبرجد: ◻︎ همان تخت و هم طوق و هم گوشوار / همان تاج زرین زبرجدنگار (فردوسی: ۲/۴).
-
خایه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: hāyīk] xāye ۱. (زیستشناسی) تخم انسان یا حیوان نر؛ بیضه.۲. (زیستشناسی) [قدیمی] تخم پرندگان: ◻︎ چنین گفت مر جغد را باز نر / چو بر خایه بنشست و گسترد پر (فردوسی: ۱/۱۹۳).۳. [قدیمی] هرچه به شکل تخممرغ باشد: ◻︎ ز زر خایهٴ ریخته صدهزار / اب...
-
چتر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سنسکریت] čatr ۱. سایبان کوچک دستهدار که در زیر آفتاب یا هنگام باریدن برف و باران روی سر نگهمیدارند.۲. [قدیمی] سایبانی که در قدیم بر سر پادشاه یا در کنار تخت پادشاهی نگهمیداشتند به علامت سلطنت و شهریاری؛ چتر پادشاهی.〈 چتر آبگون: [قدیم...
-
ایطا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ایطاء] 'itā ۱. (ادبی) در قافیه، تکرار کردن قافیههای شعر در لفظ و معنی که از عیوب قافیه است.۲. [قدیمی] پایمال کردن.〈 ایطایِ خفی: (ادبی) تکرار کردن قافیههای شعر بهطوریکه ظاهر نباشد، مانند دانا و بینا، آب و گلاب، شاخسار و ...