کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دارای ذرات ریز کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
رسوب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] rosub ۱. ذرات ریز داخل مایع یا گاز که تهنشین میشوند.۲. در آب فرو رفتن چیزی؛ تهنشین شدن؛ در ته ظرف نشستن دُرد یا جرم چیزی.
-
ضراط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] zorāt ۱. رها کردن باد صدادار از مقعد.۲. = ضرطه
-
خرد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: xvart] xord ۱. ریز؛ کوچک.۲. (اسم) هرچیز تقسیمشده به قسمتهای کوچکتر و اندکتر: پول خُرد.۳. خردسال.۴. (اسم) ریزۀ هرچیز؛ خرده؛ ریزریز.۵. [قدیمی، مجاز] بیاهمیت.۶. [قدیمی] زیردست.〈 خرد کردن: (مصدر متعدی)۱. ریز کردن.۲. کوبیدن و نرم...
-
قیمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] qeyme ۱. خورشی که از گوشت ریزکرده، لپه، پیازداغ، سیبزمینی سرخکرده، و رب تهیه میشود.۲. گوشت خردکرده.〈 قیمه کردن: [عامیانه، مجاز] ریز کردن؛ ریزریز کردن گوشت و مانند آن.
-
گرد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: krta] gard ۱. ذرات ریز خاک که به هوا برود؛ غبار.۲. خاک نرم که بر روی چیزی قرار گرفته باشد؛ غبار.۳. خاک.۴. [قدیمی] زمین.۵. [قدیمی، مجاز] قبر.۶. [قدیمی، مجاز] فایده.۷. [قدیمی، مجاز] رد؛ اثر.۸. [قدیمی، مجاز] غم.〈 گرد انگیختن: (مصدر م...
-
الک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'alak ۱. وسیلهای گرد و دیوارهدار، با سوراخهای ریز که برای جدا کردن ناخالصی گَردها و حبوبات به کار می رود؛ آردبیز؛ موبیز.۲. چوب بلند بازی الکدولک.
-
اسیدبوریک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: acide borique] (شیمی) 'asidborik جسمی جامد، سفید، بیبو، و براق به شکل گرد با پوستههای ریز که از ترکیب بورات دوسدیم با محلول اسید کلریدریک بهدست میآید و برای ضدعفونی کردن بهکار میرود؛ جوهر بوره.
-
رنده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) rande ۱. در نجاری، وسیلهای که با آن چوب و تخته را تراشیده و صاف و هموار میکنند.۲. وسیلهای با سوراخهای لبهدار تیز از جنس فلز یا پلاستیک که برای ریزریز کردن برخی موادغذایی از آن استفاده میشود.۳. آنچه بهوسیلۀ رنده ریز شده باشد.
-
تودری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) tudari گیاهی بیابانی و شبیه گیاه خردل، با برگهای باریک و کرکدار، گلهای زرد و خوشهای، و دانههای ریز و قهوهایرنگ و لعابدار. خیسکرده یا دمکردۀ آن را برای تسکین سینهدرد و دفع سرفه میخورند. برای صاف کردن سینه و رفع گرفتگی صد...
-
سنباده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سمباده، سباده، سمباره› sombāde ۱. تکۀ کاغذ یا پارچه با سطح زبر که بیشتر در کارهای نجاری و نقاشی برای ساییدن چوب و تخته به کار میرود.۲. آلومینی بهصورت ذرات و به رنگهای سیاه، خاکستری، یا سرخ و بسیار سخت که در اسید حل نشده، در حرارت هم ذوب نمی...
-
آبدزدک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ābdozdak ۱. (زیستشناسی) حشرهای قهوهایرنگ با بالهای کوچک و پاهای تیز که بهوسیلۀ آن سوراخهایی در زیرزمین حفر میکند و به ریشۀ گیاهان آسیب میرساند. شبها بیرون میآید و خوراکش حشرات ریز و کرمهای زیر خاک است؛ خاکسنبه؛ زمینسنبه.۲. (...
-
خردل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: خردَل] xarda(e)l ۱. سس یا چاشنی غلیظ و تندی که با مخلوط کردن دانههای گیاه خردل در آب یا سرکه تهیه میشود.۲. (زیستشناسی) گیاهی از تیرۀ چلیپاییان با برگهایی شبیه برگ ترب، گلهای زردرنگ، دانههای ریز و قهوهای، و طعم تند؛ سپندان.۳. (زیس...
-
ابر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: abr] 'abr ۱. (هواشناسی) بخارهای غلیظشده یا تودۀ قطرات آب و ذرات یخ معلق در جو که از آنها باران، برف، و تگرگ میبارد: ◻︎ تا نگرید ابر کی خندد چمن / تا نگرید طفل کی جوشد لبن (مولوی: ۶۷۸)، ◻︎ ابر ا گر آب زندگی بارد / هرگز از شاخ بید ...
-
باران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: vārān] bārān (زمینشناسی) قطرههای آب که در نتیجۀ سرد و مایع شدن بخارهای آب موجود در جو زمین حاصل میشود و بر زمین فرو میریزد.〈 باران بهاری: بارانی که در فصل بهار بیاید.〈 باران مصنوعی: بارانی که با پخش کردن مواد شیمیایی بر فر...
-
ماسک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: masque] māsk ۱. صورتک؛ نقاب.۲. پوشش پارچهای که برای جلوگیری از ورود ذرات معلق در هوا جلوی بینی و دهان قرار میدهند.۳. وسیلهای که برای محافظت از سوختگی در موقع جوشکاری جلوی صورت میگیرند.۴. [مجاز] حالتی که فرد برای پنهان کردن احساسات...