کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
داد و دهش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
اللـه داد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] 'allāhdād ۱. [عامیانه] مال خداداده.۲. [قدیمی] خداداد.۴. [قدیمی] آنچه به غنیمت ببرند یا غارت کنند.
-
جستوجو در متن
-
عطیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عطیَّة، جمع: عَطایا و عَطِیّات] 'atiy[y]e چیزی که به کسی بخشیده میشود؛ بخشش؛ دهش.
-
ندی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَنداء] [قدیمی] nadā ۱. نم؛ شبنم.۲. باران.۳. گیاه تازه.۴. خاک نمناک.۵. بخشش و دهش.۶. بخور.
-
داشاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹داشات، داشاب، داشن› [قدیمی] dāšād ۱. عطا؛ بخشش؛ دهش: ◻︎ خواستم با نیاز و داشادش / پدر اینجا به من فرستادش (عنصری: ۳۶۷).۲. پاداش.
-
داشن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] dāšan ۱. عطا؛ بخشش؛ دهش: ◻︎ که من داشن ندارم در خور تو / وگر جان برفشانم بر سر تو (فخرالدیناسعد: ۱۲۳).۲. پاداش؛ اجر و جزای نیک: ◻︎ چه کنم گر سفیه به نکوی / نتوان نرم کردن از داشن (لبیبی: ۴۸۸).