کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
داده نامه 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تاب داده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) tābdāde ویژگی چیزی که بر اثر حرارت داغ شده است.
-
جستوجو در متن
-
مراسله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مراسَلَة] morāsele ۱. نامه.۲. (اسم مصدر) [قدیمی] به هم نامه نوشتن؛ نامه فرستادن.
-
نامه نگار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) nāmenegār ۱. نامهنویس؛ کسی که نامه مینویسد.۲. روزنامهنویس.
-
باستان نامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bāstānnāme نامۀ باستان؛ تاریخ و داستان پیشینیان؛ نامه یا کتابی که از گذشته حکایت میکند.
-
دعوت نامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] da'vatnāme نامه یا کارت دعوت که برای کسی جهت حاضر شدن در محفلی بفرستند.
-
سیاه نامه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹سیهنامه› [قدیمی، مجاز] siyāhnāme گناهکار؛ عاصی؛ بدکار؛ فاسق؛ فاجر: ◻︎ سیهنامه چندان تنعم براند / که در نامه جای نبشتن نماند (سعدی۱: ۱۱۷).
-
هشته نامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] heštenāme طلاقنامه.
-
هلش نامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] helešnāme طلاقنامه.
-
عنوان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'onvān ۱. دیباجۀ کتاب؛ سرآغاز کتاب یا نامه؛ سرِ نامه.۲. آنچه در ابتدای نامه یا پشت پاکت مینویسند.۳. لقب؛ نامی که از اهمیت یا مقام شخصی حکایت میکند.۴. هر آنچه موجب معرفی و شناختن چیزی میشود: عنوان مراسم.
-
پاکت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [روسی، مٲخوذ از فرانسوی: paquet] pākat ۱. کیسۀ کاغذی یا پلاستیکی که در آن نامه یا چیز دیگر بگذارند.۲. بستۀ کوچک کاغذی یا مقوایی: پاکت سیگار.۳. [مجاز] نامه.
-
اجازه نامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] 'ejāzenāme جواز؛ پروانه.
-
خواب نامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) xābnāme کتابی که در تعبیر خواب نوشته میشود.
-
سیه نامه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] siyahnāme = سیاهنامه
-
مرقومه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مرقومَة] marqume ۱. نوشته.۲. نامه.