کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دادهشار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
شار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šār ۱. شهر.۲. بنای بلند؛ عمارت عالی.۳. راه فراخ؛ شاهراه.
-
شار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سنسکریت] [قدیمی] šār = شاره۱
-
شار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سنسکریت] (زیستشناسی) [قدیمی] šār = ساری۱
-
شار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šār عنوان عمومی پادشاهان غرجستان: ◻︎ «شار» غرجستان اگر یابد نسیم همتش / خاک آن بقعت کند چون زرّ مشتافشار شار (امیرمعزی: ۳۲۳).
-
شار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) šār نوعی شمشاد که در جنگلهای شمالی ایران میروید.
-
داده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) dāde ۱. ویژگی آنچه کسی به دیگری بدهد.۲. بخشیدهشده.۳. سپردهشده.۴. (اسم) (بانکداری) پول یا سندی که کسی به بانک بدهد که به حساب دادگی او بنویسند.۵. (اسم) اطلاعاتی که برای یک کار آماری گردآوری میشود.
-
آب داده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'ābdāde تیزکرده: شمشیر آبداده، خنجر آبداده.
-
گردن داده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] gardandāde مطیع؛ منقاد: ◻︎ گه از گردنکشان کشور ستانی / به گردندادگان کشور سپاری (عنصری: ۲۸۵).
-
تاب داده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) tābdāde ۱. پیچیدهشده.۲. بافتهشده.
-
تاب داده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) tābdāde ویژگی چیزی که بر اثر حرارت داغ شده است.
-
جستوجو در متن
-
شار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šār عنوان عمومی پادشاهان غرجستان: ◻︎ «شار» غرجستان اگر یابد نسیم همتش / خاک آن بقعت کند چون زرّ مشتافشار شار (امیرمعزی: ۳۲۳).
-
شاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] šāri ۱. شار (= عنوان عمومی پادشاهان غرجستان) بودن.۲. [مجاز] شاهی؛ پادشاهی: ◻︎ یک بندۀ تو دارد زاین سوی رود شاری / یک چاکر تو دارد زآن سوی گنگ رایی (فرخی: ۳۶۲).